#هوای_تو
#هوای_تو_پارت_60
ارام و كيف به دست و با چند نمونه كار تا وسط سالن كوچك مي روم كه در يكي از اتاقها باز مي شود و نصرتي بيرون مي ايد
سريع سلام مي كنم و او با ديدنم لبخندي مي زند و به گرمي جواب سلام را مي دهد ...هر چقدر او نرمش به خرج مي دهد من بيشتر در لاك سخت خود فرو مي روم ... دوست ندارم بيش از اين به من نزديك شود .
- خانوم بديعي گفتن كه مي تونم
- بله من با ايشون حرفامو زدم... نمي دونم بهتون گفتن يا نه اما خوب چون گفتن دنبال يه كار هستيد من اينجا رو معرفي كردم ..هرچند شايد اون حقوقي رو كه بخوايد اينجا نتونيم بهتون بديم .
به جاي اينكه به حرفهايش درست گوش كنم به اطراف نگاه مي كنم ..نمي خواهم چشم در چشمش شوم..او هم اينگونه راحت تر است
با دست به اطرافش اشاره اي مي كند و مي گويد:
- مي بينيد كه تازه پايم تا كمي راه بيفتيم كمي طول مي كشه
- بله گفتن فقط
- اما يه چيز ديگه هم هست
- چي ؟
- شما بفرماييد اين اتاق الان رئيس خود شركتم مياد ...
در را برايم باز مي كند و من ابتدا وارد مي شوم... زماني كه مي نشينيم مي گويم:
- خودتون بهتر مي دونيد من بعضي از روزا كلاس دارم و نمي تونم هر روز اينجا باشم
-مي دونم..براي همينم رئيس شركت گفت كه بهتون بگم يكماه اولو بايد ازمايشي اينجا باشيد
نگاهي به من مي اندازد و ادامه مي دهد:
- مي دوني وقتي ميگه ازمايشي ..حقوقي دريافت نمي كنيد .من بهشون گفتم كارتون خوبه ..اما اون ميگه قانون كاريش همينه به جز ما 5 نفر ديگه هم هستن ...
به فكر فرو مي رم ....هرچند از اول هم براي قبول كار نيامده ام..تنها به خاطر غزل كه برايم رو انداخته است اينجا هستم ..با اين وجود فكر مي كنم شايد اينجا هم بد نباشد..
- مي تونم من تا فردا جوابتونو بدم ..
- بله موردي نداره
از جايم بلند مي شوم ...او هم با عجله بر مي خيزد و مي گويد:
- اقاي پرويزي كه هنوز نيومده
مي دانم دوست دارد اين گفتگو كمي طولاني تر شود
romangram.com | @romangraam