#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_60

آریاس و سپنتا نگاهاشون بین منو کیان در گردش بود انگار آریاس هم فهمید چون به کیان علامت اوکی دادو گفت:

آریاس_خودم پشتتم هواتو دارم داداش کوچولو

_غلط کردین...مگه از روی جنازه من رد بشید اجازه بدم یکیتون به اون خونه نزدیک بشه



پیج اینستا گرام نویسنده:

❥•✨kiana__bahmanzad✨❥•



✨آنیدا✨

بطری آبلیمورو برداشتم یه ذره تهش مونده بود پوفی کشیدم باید فردا حتما یه شیشه میخریدم دختره دیوونه امروز اینهمه خرید کرده اونوقت یادش رفته مهمترین چیزی که باید میخریدو بخره

هرچی که داخل شیشه بودو توی لیوان خالی کردم و باهاش شربت درست کردم همزمان در جواب سوال آتا گفتم:

_نه

آتا_چه قدر نه؟

_یعنی چی؟پرسیدی دوسم داری گفتم نه

آتا_خب میخوام بدونم چه قدر نه اصلا یه سوال؟

تک خنده آرومی کردمو لبخندی زدم

_جانم؟

آتا_توی آتش نشانی آشنا داری؟

_نه چرا میپرسی؟


romangram.com | @romangraam