#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_343
آتیلا با ذوق خندیدو چشماش از شدت شیطنت برقی زد
آتیلا_پایه ام بریم اذیتش کنیم پس کلاسم تموم شد همون جای قبلی منتظرم باش میام
سری به نشونه باشه تکون دادم با رفتن آتیلا دوباره روی صندلیم نشستمو به جای خالیش زل زدم ناخواسته لبخند کوتاهی روی لبام نشست
_تو چرا بزرگ نمیشی کوچولو
بعد سری به نشونه تاسف تکون دادمو تک خنده مردونه ای کردم خدا میدونه ته این رفاقت بین منو آتیلا به کجا کشیده میشه همین الانشم زیادی بهم نزدیک شدیم
✨ویهان✨
چشامو کمی ریز کردم و به اطراف نیم نگاه دیگه ای انداختم بعدش به سمت آنیدا برگشتم که عینک دودی جلوی صورتش باعث میشد قیافش چندان شناخته نشه
_میگم احتمالا دوتا در خروجی داشته باشن خونه پدر منم همینطوریه یه در پشتی هم داره
آنیدا_ولی ما که ساختمونو دور زدیم در پشتی نداشت
_کلی کوچه داره از کجا میدونی دقیقا همین خونه بوده بهم اعتماد کن ریسکش بالاست آنیدا باید مطمئن بشیم چنتا در داره
آنیدا سری به نشونه تایید تکون دادو کلافه پوفی کشید
آنیدا_خب تا الان که جز چنتا ماشین مدل بالا و یه دونه سمند ماشین دیگه ای وارد اون خونه نشده جلوی در دوربین داره پس یعنی کل باغ هم دوربین داره حصار ها هم احتمالا برق داشته باشه نمیتونیم بهشون نزدیک بشیم سگ هم که دارن آدماشونم مسلحن هیچی دیگه گاومون زایید
_انقدر بزرگش نکن آنیدا مطمئن باش یه راهی پیدا میکنیم
آنیدا_ویهان از خوشبین بودن زیادی تو دیگه بیزارم یه هفتس فقط میاییم اینجا حرکاتشونو زیر نظر میگیریم چیزاییم فهمیدیم که از قبل خودمون میتونستیم حدس بزنیم
پوفی کشیدم حق داشت بیشتر از این نمیتونستم طفره برم اما چی کار میکردم؟اجازه میدادم بره تو؟یا جون خودشو توی خطر بندازه؟
آنیدا_امروز با سپنتا حرف زدی؟آتیلا که ازش دور نشده؟
romangram.com | @romangraam