#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_324

_یعنی چی؟کده؟

ویهان_نه شمارس...آره شمارس...شماره یکیه

سریع موبایلمو از توی جیبم دراوردم تا شماررو بهم بده توی گوشیم بزنم که دیدم خیلی ریلکس یه عکس از کاغذ توی دستش گرفت بعد جلوی چشمم پارش کرد ریلکس مشغول بستن طنابا شد

با تعجب بهش نگاه کردم با عصبانیت غریدم:

_چه غلطی بود کردی؟شماررو میدادی بعد پاره میکردی

ویهان_شمارش توی گوشی منه لازم باشه باهاش تماس بگیریم من بهش زنگ میزنم نه تو حالام اون طنابارو ببند تا من اینو محکم میکنم

با حرص پوفی کشیدم و کاری که گفته بودو انجام دادم توی فکر بودم فکر صاحب اون شماره و ویلایی که آدرسشو داشتیم اونم چه ادرس دقیقی :)

چه خوب شد ویهان هم اومد اگه اون نبود قطعا من جیبای طرفو نمیگشتم همینطور جنازرو سربه نیست میکردم بعد تنها ادرسی هم که داشتم یه ویلا توی شمیرانه حالا توی شمیران هم پر از ویلا :/

طنابارو که بستیم ویهان انتهای دوتا از طنابارو گرفتو محکم کشید اینطوری جنازرو دنبال خودش کشوند منم بلند شدم یه دونه از طنابارو گرفتمو کمکش کردم

ویهان_باورم نمیشه دارم جنازه یه مرد که صورتش ترکیدس جابه جا میکنم

_اگه تو هم بودی حرفاشو میشنیدی همین بلارو سرش میاوردی

ویهان_هنوزم نمیفهمم چرا به اون مرده...اسمش چی بود؟...آها همایون خبر نمیدی

_فکر کنم یه بار دلیلشو بهت گفتم

جنازرو که بیرون بردیم تا پشت انباری روی زمین کشیدیم بعدش ویهان رفت با میله من و قفل فرمون خودش برگشت با تعجب بهش نگاه کردم این الان دقیقا میخواد چی کار کنه؟

ویهان_بیا با همینا زمینو میکنیم نرم هم هست

_یعنی چی؟با اینا کی میشه؟میله نازنینمو میخوایی برای کندن زمین استفاده کنی؟میدونی چه قدر پولشه بده ببینم

ویهان_چیزیش نمیشه خانوم شکنجه گر...فوقش یه میله دیگه توی اینباری پیدا میکنیم میذاری سر جاش فعلا این جنازه مهمه که باید زودتر از شرش خلاص بشیم

با حرص بهش نگاه کردمو میلمو ازش گرفتم ویهان هم با قفل فرمون توی دستش مشغول کندن زمین شد البته از دستاشم کمک میگرفت


romangram.com | @romangraam