#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_300
سپنتا_راستی آنیدا ماشینتو دادم مکانیکی گفت دو سه روز دیگه تحویل میده
_اوکی هزینش هرچه قدر شد خودم میدم
سپنتا_نه بابا من تصادف کردم تو هزینشو بدی؟
به سمت سپنتا رفتمو روبه روش ایستادم به اتاق آتیلا که روبه روی اتاق من بودو درش بسته بود نگاه کردم از اینکه آتیلا نبود خیالم راحت شد به سمت سپنتا برگشتمو ریز به چشماش نگاه کردم
_میخوایی باور کنم دیشب تو با ماشینم تصادف کردی؟
سپنتا_منظورت چیه؟
_منظورم کاملا واضحه دیشب که درباره اوضاع استرس آتیلا حرف زدم چشمات یه جوری شد هول کردی بعد پرسیدی دقیقا چه طوری این یعنی میخواستی کاملا مطمئن بشی که چه مشکلی براش پیش میاد
ویهان_از نگاه های دقیق آنیدا نمیتونی فرار کنی پسر خودت اعتراف کن
سپنتا کلافه پوفی کشید و عصبی بهم نگاه کرد
سپنتا_خیلی خب ولی به خودش چیزی نگو بالاخره باید بهش کمک کنیم نمیشه که مدام عین یه بچه سرشو شیره بمالیم
_یکم اوضاعم بهتر بشه خودم کمکش میکنم میفرستم گواهینامشم بگیره مطمئن باش هیچ وقت ترسو بودنو یاد خواهرم نمیدم
آتیلا از اتاقش بیرون اومد به تیپ اسپرتی که زده بود نگاهی انداختم و درآخر نگاهم روی کاپ سفیدی که سرش بود نشست و موهای بازو لختش
آتیلا_بریم من آمادم
سپنتا_من یه چیزی از بالا بردارم میام
ویهان_منم برم دنبال کیان...آنیدا تو با سپنتا و آتیلا میایی؟
_آره
ویهان باشه ای گفتو ازمون خدافسی کرد رفت سپنتا هم همراهه ویهان بیرون رفت آتیلا بعد از بستن در تند تند با ذوق تاتی تاتی به سمتم دویدو بغلم کرد که باعث شد از این رفتارش جا بخورم
آتیلا_میخوام جیغ بزنم یه جاییو بهم نشون بده که صدام نره بالا
romangram.com | @romangraam