#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_248
به چیزی که دستم بودو سپنتا بهش اشاره زده بود نگاه کردم با دیدن چیزی که توی دستم بود با چندش سریع پرتش کردم هوا و "ایش" کشیده بلندی گفتم که همون لحظه از هوا روی سرم فرود اومد وحشت زده جیغی کشیدمو چنگش زدم پرتش کردم یه گوشه از شدت خجالت دستمو جلوی صورتم گرفتم خواستم از اتاق برم بیرون که محکم به یه چیزی خوردم دستمو برداشتم دیدم رفتم تو دل سپنتا خواستم ازش فرار کنم که بازوهامو گرفت اما چون ورجه وورجه زیاد کردم تعادلش بهم خورد و باهم افتادیم زمین
صورتم مقابل صورتش قرار گرفت بهم خیره شدیم هم من توی شوک بودم هم اون اما انگار سپنتا زودتر به خودش اومد چون با صدای بلندی زد زیر خنده سریع ازش فاصله گرفتمو دستمو با خجالت جلوی صورتم گرفتم
سپنتا_وای خداااا....هاهاهاهاهاهاها...آخه بگو تو به لباس زیر من چی کار داری...هاهاهاهاهاها
وای خدا چه طوری این افتضاحو جمع کنم سریع بلند شدم به سمت در دویدم سپنتا درحالیکه بلند بلند میخندید از داخل اتاقش گفت:
سپنتا_هیچ وقت فراموشش نمیکنم
سریع از خونه بیرون زدم انقدر هول کرده بودمو استرس داشتم که سوار آسانسور نشدم همه پله هارو یه ضرب پایین رفتم یعنی دوازده طبقه:)
وقتی به پایین پله ها رسیدم سرگیجه بدی گرفته بودم به خاطرهمین دستمو به نرده ها گرفتم و چشمامو کوتاه روی هم بازو بسته کردم
_خوبی؟
با شنیدن صدای یه نفر سرمو بالا آوردم با دیدن شهاب تکیمو از نرده ها گرفتم و به سختی گفتم:
_آره خوبم برو بالا منم الان میام
شهاب_جایی میخوایی بری؟
_آره میرم یه چنتا خرتوپرت بگیرم
شهاب_فروشگاه به اینجا دوره بیا من میرسونمت
دیدم حالم زیاد خوب نیست از خدامه یه ماشین باشه که منو برسونه به خاطرهمین سرباز نزدمو باشه ای گفتم با هم به سمت ماشینش که کنار ماشین ویهان پارک شده بود رفتم هربار یاد اون صحنه گرد شدن چشمای سپنتا میفتادم دلم میخواست دهن زمین باز کنه برم توش وایسا ببینم چی گفتم؟منظورم همون زمین دهن باز کنه بود:/
شهاب_میخوایی تو برونی؟
_نه خودت برون
بعد سوار شدمو درو بستم کمربندمم بستم شهاب هم سوار شدو کمربندشو بست و ماشینو راه انداخت تا چه حد اختلاف؟این پسره هم سن منه اونوقت ماشین خارجی زیر پاشه من یه پرایدم ندارم :/
شهاب که دید حالم زیاد خوب نیست و حرفی نمیزنم دستشو سمت پخش ماشینش بردو یه آهنگ پلی کرد
romangram.com | @romangraam