#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_210



سایر رمانهای این نویسنده در پیج اینستاگرام زیر:

❥•✨kiana__bahmanzad✨❥•



✨ویهان✨

دیگه داشتم خون خودمو میخوردم دستام از شدت خشم مشت شد وقتی برای بار هزارم موبایلم زنگ خورد از شدت خشم تماسو برقرار کردمو نعره زدم

_خدمات نمیخواییم به سلامت

موبایلو با خشم روی میز پرت کردم و عصبی دستی توی موهام کشیدم خدایا یه صبری به من بده دیگه دارم مقابلش کم میارم یه کاری کن وگرنه قاتل این بنده زبون دراز غد لجباز یه دندت میشما خود دانی

کلافه خودکارمو روی میز رها کردم همون لحظه صدای در اتاق و بعدش ورود آریاس باعث شد هوفی بکشم

_تموم شد؟اون اگهی استخدام لعنتیو از توی سایت و روزنامه ها برداشتید یا بزنم خط شرکتو بترکونم؟

آریاس که خندش گرفته بود ریز ریز خندید و سعی کرد خودشو کنترل کنه اما اخرش نتونست و بلند زد زیر خنده و قه قه زد دندون قرچه ای کردمو لبامو روی هم فشردم

_نخند عصبیم یه چیزی بارت میکنم آریاس

آریاس_خدا نکشتتون...وای مردم...باورم نمیشه

در اتاق مجدد باز شد و اینبار شروین وارد اتاق شد با دیدن خنده آریاس انگار مثری باشه اونم زد زیر خنده و به دیوار تکیه زد چشماشو بستو خندید

شروین_من دیگه دارم رد میدم

آریاس_منو بگو

شروین_عین دو تا بچه میمونن

_چیزایی که خواستم آوردی آریاس؟


romangram.com | @romangraam