#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_21

_مسیرت کجاست؟

به سمت صدا برگشتم با دیدن ارسلان خان سعی کردم عصبانیتی که از پسرش هنوز توی دلم بودو خاموش کنم تا چیزی نگم ناراحت بشه چون به اون هیچ ربطی نداشت

_مزاحم نمیشم خودم میرم

همون لحظه یه ماشین پشت سرم ایستاد که باعث شد به سمتش برگردم با دیدن بنز مشکی رنگ خوشگلی که یه پسر کتوشلواری پشتش نشسته بود یه تای ابروم بالا پرید

ارسلان_من دارم برمیگردم خونه میتونم بین راه تورو هم برسونم

پسره از ماشین پیاده شد به سمت در عقب رفت و بی حرف بازش کردم ارسلان به سمت در رفت و با سر بهم اشاره کرد که باعث شد از خدا خواسته بی تعارف قبول کنم اول ارسلان سوار شد پسره از در فاصله نگرفت به سمتش رفتم کوتاه روبه روش ایستادم بهش نگاه کردم که دیدم اونم بهم نیم نگاهی انداخت بعد سریع روشو ازم گرفت بیخیالش شدمو سوار شدم پسره هم درو بست ماشینو دور زد و خودشم سوار شد

پسره که راننده ارسلان بود از توی آیینه داخل ماشین به ارسلان نگاه کردو گفت:

_کجا تشریف میبرید آقا؟

ارسلان_هرجا خانوم میره برسونش

پسره اینبار بی حرف نگاهش روی من نشست که باعث شد اینبار من جواب بدم

_ما سمت ولنجک میشینیم

ارسلان یکم از این حرفم جا خورد که باعث شد مردد نگاهمو ازش بگیرم تا استرسمو نفهمه

ارسلان_پس خونواده پولداری داری...اوه ببخشید یادم نبود از بچگی توی لندن بزرگ شدی بایدم خونواده پولداری داشته باشی

_اینطوریام نیست مایه داری ما به مایه داری شما نمیرسه

ارسلان تک خنده کوتاهی کردو به سمت بیرون برگشت مردد دوباره به سمت پسری که پشت فرمون درحال رانندگی بود اما حواسشم به ما بود نگاه کردم احساس میکردم این آخرین باری نیست که قراره این پسرو ببینم

نگاهم به سمت دستش کشیده شد دست راستش خفیف میلرزید نگاهم به سمت چشماش کشیده شد چشمای قهوه ای روشنش پر از یه درد ناشناخته بود که احساس میکردم داره تحملش میکنه تا به روش نیاره

ارسلان متوجه این قضیه نشده بود یعنی واقعا تا این حد دقت من روی اطرافیانم زیاد بود که از اعماقشونم خبردار میشدم که چه حسی دارن؟

_آقای زرگران شما فقط یه راننده دارید درسته؟


romangram.com | @romangraam