#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_207

مریم_خدا خفت کنه تو گفتی نخوندم منم نخوندم چه طوری میری پای تخته

هنگ به سمت استاد برگشتم که با نگاه منتظرش بهم خیره شده بود انگار کنترل پاهام دست خودم نباشه به سمتش رفتم و جلوی تخته ایستادم ماژیکشو به سمتم گرفت از دستش گرفتم و بهش خیره شدم

سپنتا_خب خانوم صوفی چیزایی که جلسه قبل خوندیم نمودارهای تحلیلیشو برامون رسم کن و مختصر توضیحشون بده

به ماژیک های توی دستم نیم نگاهی کردم ماژیک آبیو باز کردم و روی تخته بی اختیار یه منحنی کشیدم ناخواسته چشمام روی هم بسته شد و تمرکز کردم درسته نخونده بودم اما سر کلاسش خوب گوش داده بودم به خاطرهمین فکر کردم تا شکل منحنی جلوی نگاهم ترسیم بشه که همون لحظه سپنتا یه گوشه از نمودارو کشید سرمو به سمتش چرخوندم بهم نگاه نمیکرد

سپنتا_اینم از راهنمایی...بقیشو شما بکش لطفا توضیح هم بده

با دیدن نمودار نصفه تازه یادم اومد به خاطرهمین بقیشو کشیدم و به سمت سپنتا برگشتم تا تاییدو ازش بگیرم که دیدم سری به نشونه تایید تکون داد اعتماد به نفسم بالا رفت به سمت بچه ها برگشتم تا شروع کنم که همون لحظه در کلاس باز شد اردشیر وارد کلاس شد با دیدن سپنتا و منی که پای تخته بودم ضربه ای به پیشونیش کوبید

اردشیر_لعنت...دیر رسیدم...شرمنده استاد خودم میدونم باید برم بیرون...روز خوش

عقب گرد کرد تا بره اما سپنتا صداش زد که باعث شد اردشیر به سمتش برگرده

اردشیر_بفرمایید کلاس...دفعه بعد تکرار نشه

همه با چشمای گرد شده بهش خیره شده بودن حتی خودمم هنگ بهش نگاه میکردم باورم نمیشد سپنتایی که کسی پشت سر خودشم وارد کلاس میشد بیرون میکرد حالا کسی که یه ربع تاخیر داشتو سر کلاس راه میده

سپنتا_خب خانوم صوفی همه منتظر توضیحات شما هستیم...نمودارتون درسته

اهمی کردم و هرچی که بلد بودمو به زبون آوردم حتی بعضی از قسمتاشو سپنتا خودشم کمکم کرد و به عنوان تکمیل کننده توضیحات من به سمت بچه ها برمیگشتو توضیح میداد اون لحظه نمیدونم بگم چه طوری گذشت اما واقعا لذت بخش بود درسته یکهو حرفمو قطع میکرد و خودش بقیشو برای بچه ها توضیح میداد اما همینکه ایرادامو به روم نمیاورد یا منو جلوی بچه ها از رو نمیبرد خیلی برام با ارزش بود طوری که باعث شد تمرکزم بیشتر بشه و بهتر توضیح بدم

سپنتا_خب حالا این منحنی قرمز ما نسبت به محور سبزمون چه نسبتی داره؟

_شرمنده مقابل شما اظهار نظر میکنم اما به نظرتون منحنی سبز نباید از قرمز پایین تر کشیده بشه

سپنتا برای اولین بار سر کلاس لبخندی زد که باعث شد خیلی از دخترا کلی براش قش و ضعف برن سری به نشونه تایید تکون داد پشت میزش رفت خودکارشو برداشت توی لیست گشت همزمان گفت:

سپنتا_یه مثبت براتون میذارم کسی متوجه نشد که منحنی طبق توضیحاتی که من گفتم اشتباه کشیده شده آفرین خانوم صوفی میتونید بشینید

حسابی خر کیف شده بودم دلم میخواست بهش بگم نه بذار همینجا وایسم خیلی حال کردم اما خب نمیشد وقتی میخواستم بشینم نگاهم به اردشیر افتاد که سری به نشونه تایید تکون داد یعنی کاری که میخواستم انجام شده یکم پشیمون بودم اما زیاد نه چون دلم میخواست همراهه سپنتا که خیلیم باسواد بود توی اون مراسم شرکت کنم پس اصلا از کارم پشیمون نیستم

سپنتا_خانوم صوفی تا من یه بار دیگه این نمودارو توضیح میدم شما زحمت بکشید برید اتاق من برگه های امتحانی بچه هارو بیارید اینم کلید


romangram.com | @romangraam