#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_171

آنیدا با عصبانیت از سالن بیرون زد دستمو توی سرمو کوبیدمو بی صدا تکیه به دیوار سر خوردم پایین دستمو جلوی دهنم گرفتمو به شدت زدم زیر گریه خدایا چرا اینطوری همه چی اکشن شد؟حالا چه خاکی توی سرم بریزم؟جرات ندارم به کسی خبر بدم ای خدا خفت کنه آتیلا که همش دردسری

امامی_حالتون خوبه خانوم صوفی؟

سرمو بالا گرفتم و تازه متوجه استاد امامی شدم با کمکش از روی زمین بلند شدم چهرش حسابی نگران و آشفته بود

امامی_امروز توی این دانشگاه چه خبره

سرمو پایین انداختم درجواب اون سوالش میتونستم بگم همه چی برمیگرده به منو کارای احمقانم اصلا اگه من نباشم همه نفس راحت میکشن

امامی_بشینید تا براتون یه آب قند بیارم

_نه ممنون...نیازی نیست...ببخشید استاد...خدافس

از اتاقش بیرون اومدم و همونطور با سر افتاده از سالن بیرون زدم بی صدا اشک میریختمو همینطور بی هدف قدم از هم برمیداشتم حالم اصلا خوب نبود دلم میخواست لبه یه پرتگاه برمو خودمو بندازم پایین کاش میتونستم زمانو به عقب برگردونم مشروطی و نمره صفر گرفتن از سپنتا خیلی بهتر از این اتفاقاتی بود که افتاد اما من نمیخواستم اینطوری بشه



✨....✨

پوزخندی زدمو سری به نشونه تاسف تکون دادم دستمو بالا بردمو محکم توی صورتش کوبیدم به همینم اکتفا نکردم مجدد دستمو بالا بردم اینبار مشتش کردمو محکم توی صورتش فرود آوردم

بهش پشت کردمو کمی مچمو مالش دادم

_تنه لششو از روی زمین جمع کنید

_آقا...به خدا...از عمد...نبود...رحم کنید

با خشم به سمتش برگشتم و نعره زدم:

_اگه میشناختت چه غلطی میکردی هـــــــــــان؟...میدونی به چنگش میفتادی چه بلایی سرت میاورد؟اون دختره زیر دست همایون بزرگ شده احمق فکر کردی راحت ازت میگذشت؟

_جبران میکنم آقا...قول میدم دفعه بعد یه کاری میکنم که سربلند بشید

دستمو به معنای سکوت بالا آوردم که باعث شد خفه خون بگیره با دست به بقیه اشاره کردم که بندازنش بیرون کلافه دستی به پیشونیم گرفتمو روی مبل نشستم یه مشت شغال دور خودم جمع کردم که حسابی تامینشون میکنم اما وقتی ازشون یه کار ساده میخوام عرضه انجام دادنشو ندارن


romangram.com | @romangraam