#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_160

سپنتا با حرص به آتیلا نگاه کرد لبخند کوچولویی روی لبام نشست خوبه خواهرم بزرگ شده از پس خودش برمیاد

سپنتا_خدا سر شاهده این شلوارو عین روز اولش نکنی چنان فردا حالتو بگیرم که به خودت ببالی شاگرد منی

آتیلا_اصلا میرم حذف ترم میکنم از شرت خلاص بشم

سپنتا_باهوش مدیر گروهت منم ترم بعدم هر درسی برداری یکی از استادات منم

آتیلا_درسی برمیدارم که تو یکی استادش نباشی

سپنتا_پس بهتره از این به بعد چهارده چهارده تا برداری خانوم

بعد با عصبانیت بلند شدو رفت نگاهم به سمت صندلی خالی ویهان کشیده شد وا ویهان کی بلند شد من نفهمیدم؟یعنی کجا رفت؟

آتیلا_خدا سر شاهده این کاری میکنه یا تغییر رشته بدم یا یه روز برم دو دستی خودم خفش کنم

آریاس_واقعا لجبازی شما دوتارو درک نمیکنم

آتیلا_آدم که نیست شعور نداره با یه دختر چه طوری باید برخورد کنه

آریاس_درستو بخون نگران نباش قطعا فردا میتونی از پس امتحانت بربیایی

_امتحان؟

آتیلا به سمتم برگشت با حرص یه قاشق غذا توی دهنش چپوندو با دهن پر گفت:

آتیلا_فردا امتحان این یارورو دارم که گذاشت رفت

پوفی کشیدم حالا میفهمم چرا اینهمه موبایلش دستش بود ای بابا خدا بگم چی کارش کنه حتما از عمد یکهو گفته قراره فردا امتحان بگیرم چون قبل از اینکه بیاییم مهمونی آتیلا گفت شکر فردا امتحان ندارم با خیال راحت میام

یکهو یه ظرف غذا جلوم نشست به سمت دست مردونه ای که جلوم غذا گذاشته بود برگشتم با دیدن شروین که لبخندی روی لباش بود نگاهم به سمت شاینا که اونم لبخند میزد و صندلی کنار دستم نشست انداختم

شروین_دیدم غذا نداری گفتم برات بیارم

به استیک و سیب زمینی سرخ شده مقابل دستم نگاهی کردم یه جوری شدم آتیلا خواست چیزی بگه که مانعش شدم سرمو چرخوندم خواستم ازش تشکر کنم که دیدم ویهان همچنان درحالیکه اخماش تو همه به سمتمون اومد یه ظرف غذا جلوم گذاشت و سوالی به اون یکی ظرف نگاه کرد


romangram.com | @romangraam