#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_141

ای صد دانه فلفل همرنگ خونت با نظمو ترتيب يكجا تو روحت که اینطور بدموقع دهن باز میکنی و آدمو توی شرایط بد میذاری ای خدا خفت کنه که توی این شرایط هم باعث شدی من شاعر بشم راستی چه قدرم قشنگ در اومدا:) یه بارم به آنیدا بگم:)

کیان_این چه حرفیه سپنتا آتیلا دو سالی از من بزرگتره من فقط به عنوان یه دوست دوستش دارم نه چیز دیگه ای

سپنتا_وا کیان زبونتو گاز بگیر بلا به دور دیگه چی پسر؟آخه مگه قحطی دختر اومده از این خوشت بیاد؟بدبخت شدی یا علیل که میخوایی حتی به اینکه دوست دخترت باشه فکر کنی جدا فکر کردن بهشم قشنگ نیست

از حرفای سپنتا بدجور داشتم حرص میخوردم اما حرص خوردنمو پنهون کردم با خنده به سمت کیان برگشتمو با لحنی که خوب بتونم بسوزونمش گفتم:

_پسری که وقتی تعجب میکنه میگه "وا" دیگه بی برو برگرد زن زندگیه...براش آستین بالا بزن کیان جون

کیان از این حرفم کمی هول کرد و مردد به سمت سپنتا برگشت اما من با یه لبخند گنده به سمتش برگشتم با دیدن فک منقبض شده و صورت برافروختش خندمو کوتاه جمعو جور کردم و رومو ازش گرفتم اخیش دلم خنک شد یه ذره موند با اون چرتوپرت گفتنش منو بفرسته پیش امواتم پسره یرقانی اصلا بگو به تو چه ربطی داره

اومدی خوشمزه بازی در بیاری هاپولیت کردم رفت

با اومدن یه پسر به سمت ما باعث شد مشکوک بدون اینکه به کیان نگاه کنم بگم:

_این پسره داره به سمت ما میاد یا من اشتباه فکر میکنم؟

با این حرفم سپنتا به سمت مسیر نگاهم برگشت با دیدن پسره از روی مبل بلند شد با هم دست دادن و سپنتا کنار خودش نشوندش پسره که یه تیپ جلف امروزی زده بود باعث شد رومو بی تفاوت ازش بگیرم چون اصلا از یه همچین تیپ هایی خوشم نمیومد

سپنتا_خوش اومدی چرا انقدر دیر کردی؟

_با داداش شروین خارج شهر بودیم تا خودمونو رسوندیم یکم دیر شد

پسره به سمتم برگشت و نگاه منتظری بهم انداخت انگار میخواست خودمو بهش معرفی کنم ولی عمرا

_این خانوم خوشگله نمیخواد خودشو معرفی کنه؟دوست دخترته کیان؟

کیان_ای بابا عجب گیری افتادیم نخیر دوست دخترم نیست دوستمه

_اوهوک دوستته؟خب دو روز دیگه دوست دخترت میشه شک نکن...ما مردا خوب همو میفهمیم

بعد چشمکی حواله کیان کرد که باعث شد با لحن خیز مانندی روبهش بگم:

_ابروهاتو از مامانت قشنگ تر برداشتی بعد ادعا مردونگیت هم میشه؟


romangram.com | @romangraam