#غرور_شیشه_ای_پارت_124

آقای افشار به مریم خانم گفت :برو شوهرت رو صدا کن بیاد این جا تا بگم قضیه چیه . خودم هم تازه امروز به ماجرا پی بردم . و تا الان داشتم فکر می کردم با چه رویی بیام خونتون چون از روی شما و علی اقا شرمنده بودم و از شما می خوام که ما رو ببخشید به خصوص افشین رو .

افشین گفت :پدر شما چی میگید ؟

آقای افشار با خشم گفت :بذار علی اقا بیاد متوجه می شی

مریم خانم گفت :اقا منظورتون چیه چه ربطی به شما داره که شرمنده هستید ؟

-گفتم که علی اقا بیاد توضیح میدم . امیدوارم بعد از شنیدن حرف هام از افشین نرنجید هر چند در غیر این صورت هم حق دارید

مریم خانم رفت و بعد از چند دقیقه با علی اقا بازگشت . هر دو نشستند

آقای افشار گفت :افشین تو این اخیرا تلفن مشکوک زیاد داشتی درسته ؟

افشین گفت :بله چندین بار چطور مگه ؟

-خب حالا دقیقا بگو ازت چی می خواست ؟

-نمی تونم بگم پدر جان متاسفم . حتی فکرش هم لرزه به تنم می ندازه چه برسه به این که بخوام بیانش کنم و به زبون بیارم

آقای افشار گفت :تو مگه نمی خواهی از این برزخی که توش موندی نجات پیدا کنی . پس جواب بده

-خب اون چیز هایی در مورد سودابه گفت که من هم او را زیر نظر گرفتم . و متوجه شدم که گفته هایش حقیقت داره .

romangram.com | @romangram_com