#غرور_شیشه_ای_پارت_111
دوسال از جدایی سودابه و احمد می گذشت . و چند ماه از ازدواج او با افشین . احمد با میترا ازدواج کرد و در ظاهر از زندگی اش راضی بود . اما در دل رنج می برد . میترا مدام بهانه های مختلف میگرفت . با کارهایش زندگی رو برای احمد زهر کرده بود . یک روز احمد میترا را تعقیب کرد و متوجه رابطه پنهانی میترا با یک مرد دیگر شد . خشمگین به خانه امد . قبل از امدن احمد میترا به خانه امده بود و در حال جمع کردن وسایلش بود .
احمد به کارهای او نگاه کرد و گفت :چه کار داری می کنی ؟ چرا وسایلت رو جمع می کنی؟
-ه ... فکر می کردم تا به حال فهمیدی باشی که ازت خسته شدم
-چرا ؟ مگه من چه ایرادی دارم که نمی تونی با من زندگی کنی ؟
-تو اصلا به درد من نمی خوری . ازدواج ما از اولش اشتباه بود و تو به خاطر پول با من ازدواج کردی
-حتما اون مرتیکه که صبح تو بغلش بودی به دردت می خوره؟ اره ؟
میترا که انتظار این حرف رو نداشت سعی کرد نترسد گفت :کدوم مرد رو می گی ؟
-نمی خواد خودتو به اون راه بزنی خودت می دونی چی می گم
میترا با خشم گفت :حالا کارت به جایی رسیده که منو تعقیب می کنی ؟ اره درست دیدی من اونو دوست دارم حالا که چی ؟
احمد با خشم گفت :می کشمت کثافت .
romangram.com | @romangram_com