#غرور_شیشه_ای_پارت_109
افشین گفت :امروز می خوام هدیه ای زیبا به بهترین خانم دنیا تقدیم کنم
-به چه مناسبت ؟
-چه مناسبتی بهتر از این که ما به هم رسیدیم . و این که شب خواستگاری نتونستم هدیه ای به تو تقدیم کنم . حالا این کارو انجام می دم
-افشین تو منو با این کارهات بد عادت می کنی
-اگه تو با یک کلمه که مدت ها است انتظار شو می کشم خوشحالم کنی . من هم این به عادت شدن تو به جون میخرم .
-با چی می تونم خوش حالت کنم ؟
-کمی فکر کنی می فهمی اما در حین فکر کردن کادوتو بگیر
بسته کادو به سمتش گرفت و با شور گفت :تقدیم به تو که عشقت سراسر وجودم رو گرفته
سودابه با لبخند زیبایی که دل افشین را می لرزاند . بسته را از او گرفت . لفاف ان را باز کرد . در جعبه را باز کرد . زنجیری زیبا خود را به نمایش گذاشت . ان را با دو انگشت بالا اورد . یک پلاک به شکل قلب که نیمی از طلای سفید و نیمی از ان طلایی بود .
با شوق گفت :وای افشین . این خیلی قشنگه
-نه به زیبایی چشم های تو ولی حالا زیباتر هم میشه . اگه دو تکه طلایی و سفید را ازش جدا کنی چیز جالبی می بینی
romangram.com | @romangram_com