#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_52
اراد:زهرمار دختره ی نفهم این چه طرز بیدار کردنه اصلا این جا چیکار میکنی ؟ با بی تفاوتی گفتم
طناز:میخواستی وقتی یه بار صدات کردم بیدار میشدی خاله خانوم گفت بیام دردونشو بیدار کنم بریم ازمایش حالا بلند
شو برگشتم برم که یه چیزی یادم افتاد برگشتم جوابشو بدم دیدم داره چرت میزنه
طناز:تو جیػ دلت میخواد بلند شو
اراد:جرات داری جیػ بکش
طناز:دارم خوبشم دارم درضمن اون زهرماری هم که گفتی تو جونت گوارای وجودت
اراد:دیوونه
طناز:خودتی اومد حرفی بزنه که گفتم
طناز:حرؾ زیادی هم نباشه زود حاضر شو بیا پایین و من اومدم بیرون و رفتم لباسامو پوشیدم از پله ها رفتم پایین که
دیدم ارادنشست و خواست بخوره جیػ کشیدم
طناز:نههههههههههه ارادم عصبی شد
اراد:چته ؟هی داد میزنی
طناز:ای کیو باید بدون صبحانه بریم
romangram.com | @romangram_com