#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_20


مامان:فقط بگو طاها کجاست ؟ چی باید میگفتم به مامانم

مامان: طناز بگو میخوای قسمت بدم تو رو روح بابات بگو

طناز:ماماااااان قسم نده

مامان: پس بگو

طناز:چی بگم؟ بگم پسرت افتاده زندان مامان صداش قطع شد حتی دیگه گریه هم نمیکرد و فقط خشک شده بود

دایی: طناز دایی بسه دی.....

طناز:نه دایی بزار بگم میخوای بشنوی پسرت افتاده زندان حالا من گریه میکردم و دادزدم اگه بدهی ندیم 21 سال میوفته

زندان میدونی بدهی چقدره ؟ نه هیچ کس نمیدونه فقط من بدبخت میدونم 18 میلیارد مادر من 18 میلیارد صدای هین

زندایی و زن عمو بلند شد دیگه همه داشتند با تعجب نگام میکردن یه دفعه بدنم سست شد و افتادم زمین ساسان سریع اومد

کنارم

ساسان:طناز؟خوبی؟ فقط گریه میکردم بالاخره مامانم از شک درومد

مامان:یعنی !یعنی 18 میلیارد بدهی ار کجا بیاریم بدیم جوونی پسرم از دست میره نفسم تو زندان پرپر میشه مامان خودشو

میزد و داد میکشید


romangram.com | @romangram_com