#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_17

طناز: یا منم میبرین یا یا خودم ماشین میگیرم میام بالاخره تسلیم شد و منم باهاشون رفتم وقتی رسیدیم اگاهی گفتم

طناز:کی از برادر من شکایت کرده ؟

سرگرد :یه بار گفتم که اقای تهرانی

طناز:خب الان این اقای تهرانی کجا هستند ؟)خیلی دلم میخواد کلشو بکوبم تو دیوار البته تو دلم گفتم (

تهرانی:من اینجام برگشتم ببینم این کدوم خریه که دیدم اراد با یه نفرت خاصی نگام میکرد گفتم

طناز:پس تویی ؟ هههه فکرشم نمیکردم میخوام باهات تنهایی حرؾ بزنم

اراد:باشه اشکالی نداره الان وقت یه دندگی نبود

طناز:خواهش میکنم برادرمو ازاد کن

اراد: نمیشه اون باید بیوفته زندان باید تقاص پس بده این جاشو با نفرت بیشتری گفت تو دلم گفتم به خاطره یکم پول همینو

به زبون اوردم

طناز:به خاطره یکم پول باید تقاص پس بده؟

اراد:صحبت پول نیست

طناز:پس چی ؟

اراد :دلیل نمیبینم بگم فقط باید بیوفته زندان

romangram.com | @romangram_com