#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_128


اراد:باشه جیػ نزن اصلا هر کاری میکنی بکن فقط جیػ نزن چون سرم داره میترکه بعد از اینکه ؼذارو خوردم تشکر

کردم و رفتم بالا بعد از چند دقیقه طناز هم اومد

اراد:حالت خوبه؟

طناز:شرمنده بخ خدا با جیؽای من نتونستی شب بخوابی

اراد:این چه حرفیه چیزی نیست خوب میشه به ساعت نگاه کردم 03:8 بود

اراد:خب حاضر شو بریم

طناز:کجا؟

اراد:بهشت زهرا دیگه

طناز:اهان عجله ای نیست یکم استراحت کن منم کمی بخوابم میریم از این همه توجهش خواستم بپرم بؽلش کنم ولی جلوی

خودمو گرفتم موافقت کردم چون واقعا خسته بودم همین که سرمو گذاشتم رو بالشت بشمار سه خوابم برد و دیگه هیچی

نفهمیدم با تکون های دستی از خواب بیدار شدم طناز بود

اراد:ساعت چنده؟

طناز: 23:8 بلند شو برو حموم برات اماده کردم سرحالت میاره


romangram.com | @romangram_com