#فرشته_نجات_پارت_73


بازم بارون ... زده نم نم

دارم عاشق میشم کم کم

بزار دستاتو تو دستام

عزیز هر دم عزیز هر دم

با شنیدن صدای پچ پچی چشم گشدم دست بردم و آهنگ را قطع کردم و به درو ن حیاط نگاه کردم .

ساؼر و مهرام دقیقا روی صندلی های زیر بالکن اتاق نشسته بودند . صداشون واضح نبود به همین

خاطر رفتم جلوتر تا بهتر بشنوم .

مهرام با فاصله ی یه نفر از ساؼر نشسته بود : ساؼر نمی دونی چقدر خوشحالم خیلی زیاد .

ساؼر مثه بچه های مودب و خجالتی سر به زیر نشسته بود و چیزی نمی گفت .

مهرام : چرا ساکتی ؟ نمی خوای چیزی بگی ؟

ساؼر : چی بگم ؟!

مهرام : خوب چطوره من اول شروع کنم ... من مهرام راد بیست وپنج سالمه و بچه آخریم و یه داداش

بزرگتر دارم ... البته اینا رو که خودت می دونی ...تو نمی خوای حرؾ بزنی ؟

ساؼر : شما هم که همه چیزو درباره ی من می دنید .

مهرام : شما ؟ ... شما کیه ؟ ... من یه نفرما ؟ ... بعدم تو که تا دیروز کلی فحش بارمون می کردی حالا

با ادب شدی ؟

خنده ام گرفت : راست می گفت بیچاره .

مهرام نگاهی به ساؼر انداخت و گفت : آ[آن یعنی تو الان خجالت می کشی نه ؟

ساؼر بیشتر سرش را پایین انداخت . با اینکه درست نمی دیدمش اما مطمئن بود سرخ شده .





مهرام فاصله ی بینشان را پر کرد و دست ساؼر را میان دست هایش گرفت و گفت : ساؼر ... نگام کن

!

ساؼر سرش را بالا آورد و به مهرام خیره شد .

مهرام : ساؼر !

ساؼر : بله !

مهرام : خیلی دوست دارم .

ساؼر : منم همین طور .

مهرام لبخندی زد و دستاشو بالا آورد و دو طرؾ صورت ساؼر گذاشت و با یه حرکت آروم لبای ساؼر

رو بوسید .

با خنده از جا برخاستم و وارد اتاق شدم ... خدایا یعنی می شد یه روزی هم مراسم خواستگاریه ارشیا از

من باشه ؟! ... وای که چی میشه ... با این فکر لبخندی گشادی روی لبهام اومد ...

نیم ساعت بعد ساؼر وارد اتاق شد .

من : چی شد ؟

دستشو نشونم داد نامزد شدیم و عروسی هم بعد .

به حلقه اش نگاه کردم حلقه ی تک نگین از طلای زرد : مبارکت باش گلم .

در آؼوشش گرفتم و لپش را محکم بوسیدم . هلم داد عقب : اه ... برو بابا حامو بهم زدی ... صدبار می

گم اینطوری بوسم نکن بدم میاد ...

موزیانه گفتم : ا ... چطور اون موقع که مهرام داشت لباتو می خورد بدت نیومد ؟

با تته پته گفت : چی ؟ ... من ؟ ... کی ؟

ؼش ؼش خندیدم : نه من ! ... همین نیم ساعت پیش تو حیاط .

ساؼر : تو از کجا دیدی ؟

من : از تو بالکن .

ساؼر : کس دیگه ای هم بود ؟

من : کنار من که نبود شاید جاهای دیگه ... دوباره زدم زیر خنده .





ساؼر : درد !


romangram.com | @romangram_com