#فرشته_نجات_پارت_58
من : مسخره .
ساؼر : خودتی ! حالا جدی جدی این ارشیا چی داشت که عاشقش شدی ؟
من : نمی دونم .
ساؼر : درد هی نمی دونم نمی دونم می کنه .
من : ساؼی به نظرت بهش بگم دوسش دارم .
ساؼر : نه یه وقت خر نشی بری بش بگیاا ؟!
من : خب چرا ... شاید بگم بهتر باشه .
ساؼر : نخیر اصلا هم خوب نیست ... چه معنی میده دختر انقدر سبک باشه ؟! باید صبر کنی اون پا
پیش بزاره .
من : اگه نذاشت ؟
ساؼر : بهتر اونوقت یه شوور مامانیه ناز واست پیدا می کنم .
با لحن بچه های سرتق گفتم : نیخوام ... من ارشیا دونمو می آم .
ساؼر : اییییششش مردشور خودتو ارشیا دونتو ببرن .
من : دلت میاد ؟
ساؼر : نه داره میره .
من : ساؼی مسخره نکن .
ساؼر : باشه آجی جون ... حالا بگیر بخواب من خوابم میاد .
من : باشه .
چشمامو بستم و صورت خندان ارشیا توی ذهنم آمد ... ربع ساعتی توی رخت خوابم ؼلت زدم اما خوابم
نبرد ...
از جا برخواستم و پس از برداشتم وسایل طراحی ام وارد بالکن شدم و مشؽول طراحی شدم ... تصمیم
داشتم تصویر ارشیا رو که توی ذهنم بود بکشم ... آهنگ ملایمی گذاشتم و مشؽول شدم ...
حال من یه جور دیگه است انگار
فاصله ام هر چی ازت کم میشه
اونکه نزدیک تو شد می فهمه
آدم از عشق تو دم میشه
بیش از اون که فکر کنم نزدیکی
گرچه از من به تو خیلی راهه
منو مهمون خودت کردی تا
حس کنم فاصلمون کوتاهه
هر جا باشم باز هم به تو بر می گردم
گم نمی شم وقتی تو رو پبدا کردم
هر جا باشم باز هم به تو بر می گردم
گم نمی شم وقتی تو رو پبدا کردم
دلم این شبای شیدایی رو
عاشقونه سمت مقصد میره
میدونم تا آخرین ثانیه ها
یکی هست که دستمو می گیره ...
دیر وقت بود که خوابیدم صبح هم زود تر از ساؼر بیدار شدم و پس شستن دست و صورتم تا بیدار شدن
ساؼر به سراغ طراحیم رفتم .
آنقدر ؼرق کارم بودم که متوجه بیدار شدن ساؼر نشدم : به به عاشق خانوم نقاش .
با خنده به سمتش برگشتم .
ساؼر : حال می کنی ؟
من : بد جور ... نقاشیم رو بلند کردم ونشانش دادم : خوبه ؟
ساؼر : اوهوم ، خوشکله .
romangram.com | @romangram_com