#فرشته_نجات_پارت_55


به بهونه ماموریت می پیچونه پیشه خانم بچه ها .

دایی : پسر من اگه از این عرضه ها داشت که ؼمم نبود .

من :خوبه خوتونم می دونید ... دایی بگم چی بگیری واسه الهه جون ؟

دایی :چی ؟

من : یه نی نی کوچولوی خوشکل بیاری ... یه داداش واسه پارسا .

دایی داد زد : ایلسا !

من : جونم دایی !

دایی : درد و جانم ! آدم پشیمون میشه یه چیزی بهت بگه . روانی می کنی آدمو .





من : وا دایی من به این گلی ، خوشکلی ، دوست داشتنی ، خانمی ، زیبایی ، تازه خودتم میگی خوش

اندام و باربی ام .

دایی : من ؼلط بکنم . من فقط گفتم ریزه میزه ای .

من : اصل موضوع همینه ... حالا جدای از شوخی می تونی یه ست کامل لوازم آرایش یا یه پیرهن

مجلسی یا یه ست کیؾ و کفش ... بعد هم آهسته اضافه کردم : می تونی هم یه لباس خواب لختی و

خوشکل و ظریؾ مریؾ بگیری که خودت حال کنی !

دایی داد زد : ایلسااااااااااااا !

ؼش کردم از خنده .

دایی : درد بی درمون یه ساعته منو سر کار گذاشته و مسخره می کنه بعدم نشسته بهم می خنده ... اصلا

نخواستم .خدافظ .

من : دایی ببخشید ؼلط کرد ....

صدای بوق اشؽال گوشم را پر کرد .

با لبخند گوشی را قطع کردم .

ساؼر : چی داشتی می گفتی بهش ؟

من : فردا تولد زن داییه می گفت چی خوبه بگیرم براش فقط همین .

ساؼر : معلومه دیوونه کردی بدبختو صدای دادش تا این جا می اومد .

خندیدم و سر تکان دادم .

نسیم : تو همیشه با داییت اینطور حرؾ می زنی ؟

ساؼر : نه تنها با دایی بلکه با تمام اعضای فامیل .

علیرضا : فکر نمی کنی دور از ادب باشه ؟

من : آقای باادب ! چرا دور از ادب باشه مگه فحش پدر و مادر میدم ؟

علیرضا : اوه نه ... اما درست نیست آدم بابزرگترش اینطور حرؾ بزنه .

ساؼر : همه عادت دارن به کاراش یعنی اگه ؼیر این رفتار کنه همه کلی تعجب می کنن ... تازه همین

دایی یاسرم عاشقه همیشه اگه یه پسر داشتم که سنش به ایلسا بخوره بی بروبرگرد ایلسا عروس خودم بود

اما این کوچول خیلی بچه اس .





من : کوچول عمته ... ناسلامتی شونزده سالمه ؟!

نسیم با تعجب گفت : شونزده ؟ ) تورو خدا می بینید از اول داستان چقدر همین موضوعو گفتم !!!(

من : آره خیلی تعجب داره ؟

نسیم : جهشی خوندی ؟ )نمردیمو یکی فهمید (

من : اره دو سال .

نسیم : خوب پس ساؼر حق داره بهت بگه کوچول تو کم کم از ما پنج شش سال از ما کوچیکتری ...

واسه همینم انقدر ریزه میزه ای .

من : بهتر خوبه مثل این ساؼر بوفالو باشم ؟!

ساؼر : هووو ... بوفالو خودتی چوب کبریت !

من : هه ... هیکل باربیه من مده ... اما ین شیکم سیصد کیلویی تو چی ؟ ... همیشه یه متر جلوتر از

خودت راه میره .


romangram.com | @romangram_com