نوشته: زهرا بیگدلی
ریاد بیصدا فریاد مردیست که با تمام احساس و روحیهی شکننده اش نقابی تلخ و جدی و سرد به چهره زده تا دردهایش از حنجره بیرون نزند و راز بزرگ و مگویش را کسی نفهمد چرا که با افشایش مطمئنا قامت کوهسانش فرو میریزد و این را دختری بیپروا و جسور که بند دلش به گره ابروان این کوه وصل شده کشف میکند و برای آرامشش از جسم و روح خود میگذرد، جسمش را به کوه یخی میسپارد که فریاد در گلو خفتهاش را التیام بخشد، شاید عاشقانههایش مرهمی باشد به دردهای پنهانش…
رمان های مشابه