#عشق_تلخ_پارت_48

حالا یه چهار پنج ماهی از اون روزا میگذره...

ترمه با یه عمل مشکلش حل شد و خاستگارا در خونه صف کشیدن.حالا دیگه خونه ی مستقل داره.بابا هم که زندگیشو فهمید خودشو پدر خوندش معرفی کرد.کارشم تو شرکت خیلی خوبه و حقوقش هرماه داره بیشتر میشه..

شیدرخ و خانوادش یک ماه پیش خونشونو فروختن و اقامت دائم پاریس رو گرفتن. زن عمو سمیرا به شدت افسرده شده..

سوگندم که دو ماهه از بارداریش میگذره...دارم خاله میشم!

این مدت خیلی چیزارو فهمیدم..اینکه پرژه دو سوم از حقوقِ چهرتومنی اش رو به کودکان نیازمند میداده..اینکه خیلی وقت پیشا خواسته بیاد خاستگاریم اما مادرش مخالفت کرده.دلیلشو نفهمیدم.همینم که شیدرخ اینو گفته بود خیلی هنر کرده بود.این قضیه رو به ترمه نگفتم.یه جورایی دیگه با نبودش کنار اومده بودم.


romangram.com | @romangram_com