#عشق_تلخ_پارت_44

با جیغ و داد از بابا تشکر کردم و بعد از کلی بوسیدنش رفتم بالا تا به ترمه بگم..

رفتم بالا و جریان کار رو بهش گفتم.انقدر ذوق کرد که محکم بوسیدم.فرستادمش حموم.دوش گرفتنش که تموم شد اومد روی تخت کنارم نشست.بعد از چند دقیقه که خوب اتاق رو دید زد گفت: می تونم خاطراتشو ببینم؟

خوب میدونستم منظورش خاطرات پرژه است.اوهومی گفتم و برگه هارو از زیر تختم دراوردم و بهش دادم.به ساعت نگاه کرد و گفت: فکر نمیکردم نگهش داره..فکر میکردم بایدازم متنفر شده باشه..

گردنبندو برداشتم و درحالی که به مستش میگرفتم گفتم: اینو واسه ولنتاین برات گرفته بود اما مثل اینکه بهت ندادش...

با بغض گفت: اره..یادش رفته بود برام بیارش منم کلی بخاطر این باهاش دعوا کردم.فکر میکردم یادش رفته...راستش میخواستم خودمو یکم لوس کنم.بی خدافظی که رفتم دنبالم کردو.....


romangram.com | @romangram_com