#عشق_تلخ_پارت_33
برای اینکه اشکاشو نبینم دستشو روی صورتش گذاشت و از اتاق رفت بیرون.
پس پرژه یه نگاهیم به من داشته!زیر لب گفتم کاشکی بهم می گفتی.
هوای اتاق خیلی خفه بود.حس می کردم دارم خفه میشم. به اطراف نگاه کردم.اگر به اتاق می رسید جای نسبتا خوبی برای زندگی میشد.چند دقیقه گذشت که دوباره اومد توی اتاق.دوباره روبه روم نشست و زیر لب گفت: ببخشید..هنوزم نتونستم فراموشش کنم...
romangram.com | @romangram_com