#عشق_تلخ_پارت_29

سریعتر از قبل گفتم: اون مرده...

شوکه سرش رو بلند کردو بهم زل زد.چند ثانیه که گذشت چندبار به نشونه ی نفی سرش رو تکون داد و با بغض گفت: نه...امکان نداره...

ـ اما حقیقته...

به وضوح اشک رو توی چشماش دیدم.چند لحظه در سکوت سپری شد.دوباره گفت: چطوری؟

ـ سرطان خون..دیر فهمید و دکترا جوابش کردن..


romangram.com | @romangram_com