#عشق_و_یک_غرور_پارت_127
ــ آقا وسام! می شه ازتون یه موضوع خصوصی و شخصی بپرسم؟
با نگاهی دقیق و موشکافانه به لبانم نگریست. از طرز نگاه خیره اش کمی جا خوردم و سکوت کردم. گویا متوجه تیر نگاهش شد چون به یک باره چشمانش را به اطراف گرداند و با صدای بی روحی گفت:
ــ بفرمایید، آماده ی پاسخ دادن به پرسشتون هستم.
اعتماد به نفسی که تا چند لحظه پیش داشتم با طرز سخن گفتنش از دست دادم و سرم را به زیرانداختم و سکوت اختیار نمودم. مجددا صدای گیرا و جذابش مرا متوجه او ساخت:
ــ یعنی این قدر موضوع پرسشتون مشکله که قادر به بیانش نیستین؟
ــ نه، فقط فکر می کنم الان زمان مناسبی برای مطرح کردنش نیست. این جمله ی کوتاه را گفته و سریع از کنارش گذشتم و او را مات و متحیر بر جای گذاشتم. هنگام حرکت طبق معمول آن ها را تا فرودگاه رساندم. آن دو از پدر و مادر خداحافظی و ضمن تشکر از پذیرایی گرم و مفصلشان خانه ی ما را ترک کردند. طبق اصرارم تا فرودگاه با آن ها همراه شدم. تمام کار و مراحل پروازشان انجام گرفت و منتظر اعلام پرواز بودند. ناگاه صدای زنگ موبایل ماندانا بلند شد و او برای این که پاسخ طرف مقابل را بدهد از ما فاصله گرفت. در همان لحظه وسام خیلی گرم و خودمانی مرا مخاطب قرار داد:
ــ شیوا خانم! هنوز هم مایل نیستی موضوعی که براتون سوال برانگیز بوده بپرسید؟!
وقتی لحن صمیمی اش را مشاهده نمودم پس از لختی سکوت گفتم:
ــ سوالی که ذهنم رو مشغول کرده راجع به برخوردتون نسبت به خودمه!
وسام در این لحظه سرش را با حالتی پرشور بالا داد و به من چشم دوخت:
ــ خوب ادامه بدین گوش می کنم؛ شما درنحوه ی برخوردم نسبت به خودتون بی ادبی دیدین؟!
بلافاصله میان سخنش دویدم:
ــ نه هرگز، برعکس شما نزد خونواده ام کاملا نسبت به من بیگانه بودید ولی هر گاه به مکان های تفریحی و تاریخی می رفتیم رفتارتون همانند گذشته می شد فقط خواستم بدونم چرا نزد خونواده ام به سردی رفتار می کردید و حتی گاهی وجودم رو نادیده می گرفتید؟!
بالبخندی ملایم گوشه ی لبانش گفت:
ــ شما از رفتارم چه نتیجه ای گرفتی؟ یا به عبارتی چه برداشتی نمودی؟
شانه هایم را بالا انداخته و مبهوت او را نگریستم.
با خنده ای بلند که تا آن زمان برایم بی سابقه بود گفت:
ــ آخه دختر جون، من چه طور می تونستم پیش پدر و مادر و اون خواهر کنجکاوت باهات صمیمی باشم و بی پرده حرف بزنم. به نظرتون جای تامل براشون به وجود نمی اومد؟
واین بار با لحنی موذیانه ادامه داد:
ــ شاید تو نظر شما امری پیش پا افتاده بوده و موردی پیش نمی اومد! بله؟
romangram.com | @romangram_com