#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_87
عمل نگاه کردم: همراه خانوم تهرانی....
دوتا دکتر خسته که یکیشون زن بود با چهره هایی خسته و تقریبا بی تفاوت از
اتاق خارج شدن....با چند قدم بلند خودمو به دکتر رسوندم و گفتم: من همسرشم....
اون دکتر زن ماسک سبز رنگو از روی صورتش برداشت و گفت: من دکتر زنان
وزایمان هستم....متاسفانه و برخلاف تمام تلاش های ما برای نجات همسر و فرزندتون
این امکان وجود نداره که.....
دستپاچه پریدم وسط حرفش و گفتم: همسرم باید زنده بمونه....
_اجازه بدید حرفم هنوز تموم نشده.....
_هرچی که میخوایید بگید باید مربوط به این باشه که همسر ،ن زنده میمونه....
_آقای محترم....همسرشما بر اثر ضربه ی سنگینی که به سرشون وارد شده ی
لخته خون توی سرشون ایجاد شده وخیلی سریع نیاز به عمل دارن اما به علت
شرایطشون و اینکه باردار هستن این امکان وجود نداره....از طرفی به خاطر ضربه بندناف
دور گرن بچه پیچیده و برای سالم به دنیا اوردنش نیاز به زمان زیادی هست که این
زمان رو همسرتون ندارن....همسرتون باید خیلی سریع عمل بشن و اون لخته خون از
سرش خارج بشه....خواهش میکنم شرایط رو درک کنید و از روی منطق تصمیم
بگیرید.....
گیج و منگ نگاش کردم و گفتم: چه تصمیمی؟!
گیج و منگ نگاش کردم و گفتم: چه تصمیمی؟!
_متاسفانه باید بگم امکان زنده موندن همسر و فرزندتون وجود نداره.....ینی اینکه
شما تو موقعیت انتخاب قرارگرفتین و باید بین زنده موندن همسر و فرزندتون یکی رو
انتخاب کنید.....میدونم تصمیم سختیه اما خواهش میکنم سریع تر اینکارو انجام
بدید.....هیچ کدومشون وقت زیادی ندارن.....
هنگ کرده بودم.....هستی یا بچه ام.....
بی وقفه و بدون اینکه لحظه ای فکر کنم گفتم: همسرم....
_مهرداد: باربد بچه ات....
_باربد: همسرم....اگه هستیو داشته باشم هیچی دیگه نمیخوام حتی
بچه....همسرم باید زنده بمونه....
_دکتر:بسیار خوب...
دکتر خواست برگشت و خواست وارد اتاق عمل بشه که صداش زدم: دکتر....
romangram.com | @romangraam