#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_21
_بابا صبح زنگ زدم یکی بیاد خونه رو جمع و جور کنه دیشب خیلی کثیف کاری
کردیم گفتم تو نمیتونی جمعش کنی....یارو اومده بود پشت در میگفت هرچی زنگ
میزنم کسی جواب نمیده منم زنگ زدم به تلفن خونه جواب ندادی دلم هزار جا رفت....تا
خودمو از شرکت برسونم مردم از دلشوره....
_راسشو بگو چه فکری کردی؟!
_راستشو بگم؟!
_آره
_فک کردم رفتی....به غلط کردن افتاده بودم...
_رفتم؟! کجا رفتم؟!
_فک کردم رفتی بیلیط بگیری برای برگشتن به ایران و بخوای بدون من
برگردی....
_دیونه....بدون تو کجا برم آخه....با تو اومدم با خودتم برمیگردم.....
_حالا کجا بودی خانوم حواس پرت من؟!
_ تو تراس بودم حتما واسه همین بوده که نشنیدم....
_بیخیال دیگه....هرچی بود تموم شد ماهم سکته رو رد کردیم....
ی نفس عمیق کشیدم و چیزی نگفتم....برگشت نگام کرد و بی مقدمه گفت:
هستی....تو هنوزم بابت کار دیشب من ازم دلخوری؟! باور کن نفهمیدم دارم چه غلطی
میکنم یهویی شد....
_بیخیال دیگه راجبش فکر نکنیم بهتره....تقصیر منم بود....درهرصورت تموم
شده....
سرشو تکون داد و درحالی که میخواست بلند بشه گفت :بزار برم به این زنه بگم
بیاد تو بیچاره دم در وایساده....
سریع دستمو گزاشتم رو پاش و گفتم:صب کن میخوام باهات حرف بزنم....
نشست سرجاش و منتظر نگام کرد....
سرمو انداختم پایین و درحالی که با انگشتام بازی میکردم گفتم:
راستش....میدونی....چیزه...میخو� �ستم بگم حرفای دیشبم...ینی ی جوری
شد...عصبی بودم یهو از دهنم.....
دستشو گزاشت رو لبم و گفت: من کلا دیشبو با تمام اتفاقات بدش فراموش
کردم....اصلا همچین شبی تو زندگی ما نبوده....هردومون عصبی بودیم و چیزایی گفتیم
که نباید میگفتیم و ی کارایی ازمون سر زد که اصلا شایسته نبود....برای همین کلا
فراموشش کنیم بهتره....باشه؟!
romangram.com | @romangraam