#انتخاب_من_پارت_55

عمه مهديه : تو رررراا ن ن دگي کن ‏

‏: عمه تو حالت خوب نيست بزار به امين يا اميرعلي بگم ‏

عمه مهديه : ص ص ن م بريم ب ب ه کسي ه م حق ن ن داري بگي ‏

سوار ماشين شديم حالش اصلا خوب نبود به طرف بيمارستان روندم ترسيد بودم خدايااا مراقب عمه مهديه باش عرق کرده بود بالاخره به بيمارستان رسيديم اما عمه بيهوش شده بود با برانکار بردنش داخل ارژانس حالم بد بود ترسيد بودم خدا عمه مهديه خوب بشه قول ميدم ديگه اذيتش نکنم به تمام حرفاش گوش کنم مراقبش باش خدااااا غلط کردم عمه مو نجات بده روي صندلي نشسته بودم يعني بين عمه و اميرعلي چي گذشته که عمه رو اينقدر داغون کرده بود يه پرستار امد ‏

‏: خانم خانم پرستار ‏

خانم پرستار : جانم دخترم چيزي شده ‏

يه خانم مسن مهربون بود

‏: خانم پرستار حال عمه ام چطوره ‏

خانم پرستار : عمه ات کدومه ‏

‏: همون مانتو سبزه شلوار يشمي شال ابي بيهوش بود رسيديم اينجا ‏

خانم پرستار: اهان همون دختر که شوک عصبي بهش وارد شده ‏

‏: الان حالش خويه ‏

خانم پرستار: اره حالش خوبه چندتا ازمايش براش نوشت دکتر الان خوابه ‏

‏: ميتونم ببينمش ‏

خانم پرستار: اره دخترم برو اتاق 15 ‏

‏:مرسي خانم مهربون ‏

بهم لبخند زدم رفتم تو همون اتاق عمه رو تخت با يه سرم تو دستش و يه ماسک رو دماغ و دهنش کنارش رفتم بوسه ي رو پيشونيش زدم من خيلي احمق بودم من با همکاري با عمه ملک عمه مهديه رو به مرز نابودي کشيدم چون عمه خواب بود رفتم تو حياط بيمارستان روي يه نميکت نشستم. خدايا قول ميدم ديگه موهامو کوتاه نکنم ديگه لجبازي نکنم ديگه حرص عمه رو در نيارم عمه مهديه عاشق موهاي بلند هست هميشه سر کوتاه کردن موهام باهاش دعوا ميکردم. ‏

‏: عمه من ميخوام برم موهامو کوتاه کنم ‏

عمه مهديه : تو خيلي غلط ميکني عزيزم حال هم ساکت باش دارم موهاتو شونه ميکنم ‏

‏: اي بابا عمه تو که موهات بلند هستن ديگه چکار به موهاي من داري ‏




romangram.com | @romangram_com