#انتخاب_من_پارت_34

صنم : نميترکي اين همه قهوه ميخوري ‏

‏: وا من از وقتي بيدار شدم هنوز لب به قهوه نزدم ‏

صنم چيزي نگفت فقط سر تکون داد قهوه دم کردم داخل ليوان ها ريختم به حال برگشتم ليوان طرح گربه ي صنم رو بهش دادم يک سالي بود که اين ليوان رو داشت منم 2سالي بود که اين ليوان طرح نوت هاي موسيقي رو داشتم.من معتاد به قهوه بودم اوايل صنم غرغر ميکرد اما الان ديگه عادت کرده. فيلم هندي دوس داشتم مخصوصا قسمت رقص هارو.‏

‏: يادته صنم بچه بوديم خودمون رو جاي دختراي فيلم هندي ميزاشتيم ‏

صنم : اره مخصوصا قسمت هاي رقص ‏

‏: يادش بخير چه روزهاي بود ‏

صنم : اره روزهاي بيخيالي ‏

بداز گذشته ساعتها تبليغات بي سر و ته بالاخره فيلم تموم شد .موضوع فيلم راجبع يه پسر بود که خيلي بدشانس بود اما در اخر خوش شانس شد و عشق واقعي رو پيدا کرد.‏

صنم : خوب ديگه بريم سراغ ظرف هاا ‏

‏: اوکي گل دختر ‏

توي آشپزخانه روي صندلي نشستم ‏

‏: اول بشور نوبت ابکشي رسيد بهم بگو

صنم : ميدونم مثل هميشه ‏

از ظرف شستن بدم مياد فقط قسمت ابکشي رو دوست داشتم. کلا عاشق اب بودم. ‏

صنم : خوب عمه خانم نوبت من تموم شد ‏

‏: باشه ‏

بلند شدم و مشغول ابکشي شدم صداي صنم از حال امدم

صنم : واييي عمه چه پوست تخمي

‏: خوب با دست جمعشون کن ‏

صنم : بله ميدونم با دست چون عمه خانم از صداي جارو برقي خوش نمياد ‏

‏: دقيقا


romangram.com | @romangram_com