#انتخاب_من_پارت_1
به نام خدا انتخاب من فصل اول
مقدمه:سرنوشت بازي ميکند و ما ادم هاا انتخاب وقتي که يه انتخاب ميکنيم سرنوشت بازي رو تغيير ميده و انتخاب غلط من غلط تر ميشه وقتي که نفرت فرمانده هست براي انتخاب هاي من بازي عوض ميشه و عشق جايگزين ميشه اما ريشه ي نفرت اونقدر عميق هست که جوانه ي عشق نميتونه سدي در مقابلش باشه وقتي که تو تاريکي محض هستي يهو يه نور اميد روشن ميشه اما سرنوشت بي رحمانه بازي ميکنه و شيريني انتقام را از شيريني عشق بيشتر ميدونه وقتي که قلب يخ ميزنه احساس سرد ميشه گرماي عشق ناديده گرفته ميشه اما در اخر يخ قلب ذوب ميشه اهاي تويي که از قصه هاا امدي روي زمين پراز بدي کاش زودتر ميامدي سرنوشت بازي ميکند و ماها انتخاب.
توکجابودي تا حالا کجا بودي تا حالا تو اسمونا دنبالت ميگشتم رو زمين تورو پيدا کردم تو قيمتي ترين جواهري که تو وترين دنيا تماشا کردم تو کجا بودي تا حالا کجا بودي تاحالا تو کدوم نقطه ي دنيا کجا بودي تاحالا تو حقيقتي يارويا کجا بودي تا حالا خيال ميکردم تو روياهامي تو خوابمي بعضي شبا باهامي اما يه روز گرم تابستوني رسيدي با يه دنيا مهربوني شبا با تو ستاره بارون شدن از ماه نقره ي خبر اوردي فقط زمين و ماه و اسمون نيست قلبمو از تنهاي دراوردي تو اسمونا دنبالت ميگشتم روي زمين تورو پيدا کردن تو قيمتي ترين جواهري که تو وترين دنيا تماشا کردم تو کدوم نقطه ي دنيا کجا بودي تا حالا تو حقيقي يا رويا کجا بودي تا حالا پشت کدوم ستاره پنهون بودي همسفر کدوم زمستون بودي تو از کدوم قصه ي دور امدي روي زميني که پراز بدي کجا بودي اين همه ماه و سال هاا حقيقتي يا که خيالي حالا اينکه هنوز کسي مثل تو اينجاست تنها اميد من براي فرداست کجا بودي تا حالا تو کدوم نقطه ي دنيا کجا بودي تا حالا تو حقيقتي يا رويا کجا بودي تا حالا کجا بودي کجا بودي
مهديه:
خسته و پژمرده رسيدم خونه کيفمو روي زمين رهاا کردم و به حموم رفتم اب سرد رو باز کردم کف حموم نشستم زانوهامو بغل کردم اب سرد تازيانه ميزد بر شانه هايم مغزم هنگ هنگ بود خالي از هر گونه احساسي بودم حالم غيرقابل توصيف بود نميدونم چه مدت زير دوش بودم تا بالاخره تونستم از ابي که مانند احساسم سرد بود دل بکنم به اتاقم رفتم رو تخت ولو شدم به سقف خيره وايي خدا من کيم چرا اينقدر بي رحم شدم اهااي سرنوشت با من چه کردي صداي زنگ گوشيم که نواي گيتار بود به گوشم رسيد و بداز چندين باز تماس گرفتن ساکت شد اما همين صداي گيتار بهم ارامش داد صداي اس امد با کلي زحمت از تختم دل کندم و به سمت حال رفتم گوشي رو از داخل کيفم برداشتم 20تا تماس بي پاسخ و 2تا اس ام اس دوباره گوشيم زنگ خورد اسم و عکس صنم هويدا شد دختري که چشم و موهاي قهوه ي داشت صورتي سفيد دلرباي دل هاا تماس قطع شد قفل گوشي رو باز کردم و به قسمت پيام ها رفتم
صنم.چرا جواب نميدي جواب بده يه اتفاق مهم افتاده
صنم. جواب نداد اما زودبياا اداره اميرعلي اينا
گوشي رو روي مبل پرت کردم وبه اتاقم رفتم لباس هاي خيس رو دراوردم مانتو و شلوار مشکي مون پوشيدم بدون نگاه به اينه رژ قرمز رو زدم موهاي خيسمو با کش بالاي سرم بستم و شال مشکي رو سرم کردم کيف مشکي رو برداشتم و به حال رفتم وسايل مورد نياز رو از اون کيف به اين کيف انتقال دادم گوشيمون از روي مبل برداشتمو داخل کيف گذاشتم با در دست داشتنه سويچ ماشين به پارگينک رفتم سوار 206نوک مداديم شدم و بدون اهنگ به سمت اداره اميرعلي راه افتادم واژه ها رو گم کرده بودم فقط نگران و گيج بودم ميترسيدم از اتفاقي که افتاده ميترسيدم از اين گيجي بداز مدتي به مقصد رسيدم ماشين رو پارک ک رد م به طرف اداره رفتم به سرباز جلوي در سلام کردم داخل رفتم چه شلوغ بود با کمي جست و جو صنم رو کنار اشنا هاي غريبه ديدم اما قبل از همه ماهور متوجه من شد و يهو به سمتم حمله ور شد و فرياد زد
ماهور: خودشه قاتل خودشه اهاي بيايد دستگيرش کنيد
و مانتوي منو ميکشيد دراتاق روبه روي باز و شدو اميرعلي عصبي بيرون امد
اميرعلي: اينجا چه خبره خانم محترم چرا اينقدر شلوغ ميکنيد
ماهور: اقاي پليس قاتل اين دختره هست دست دست نکنيد زود دستگيرش کنيد
اميرعلي: خانم من خودم ميتونم قاتل رو پيدا کنم شما لطف کنيد اروم باشيد تا بازداشتتون نکردم
ماهور ساکت شد و مانتو منو ول کرد
اميرعلي با نگراني به من نگاه کرد و گفت: خانم لطف کنيد با من داخل اتاق بيايد تا چندتا سوال ازتون بپرسم باصداي اروم گفتم:چشم
همراش به طرف اتاق روبه روي رفتم اين اولين باري بود که به محل کارو اتاق اميرعلي ميامدم رو صندلي نشستم اميرعلي هم مقابل من نسشت باصداي گيج گفتم :اميرعلي اينجا چه خبره ماهور چي ميگفت کي مرده من گيچ شدم.
اميرعلي: خانم راستين من الان ستوان افروز هستم نه اميرعلي
بهش نگاهي کردم و گفتم : ستوان افروز اينجا چه خبره
باسکوت نگاهم کرد تو نگاهش يه حس غيرقابل درک ديدم يه نفس عميق کشيد و گفت: متاسفانه خواهرتون خانم ملک راستين به قتل رسيدن
جا خوردم گيچ بودم گيچ تر شدم چشمامو بستم چندين نفس عميق کشيدم
romangram.com | @romangram_com