#انتخاب_دوم_پارت_94

-پولاتوحروم نکن ورشکست ميشي ديگه هيچکي نگات نمي کنه
وحيد-شما نگران نباش...هواخواهام زيادن
با حرص چشمامو ريز کردمو گفتم:نوش جون هواخواهات بشي قند عسل
رومو کردم اونور.
هردومون ساکت بوديم تا دکتر اومد.
ترخيصش که کرد رفتم حسابداري و داروهاشم از داروخونه گرفتم
سوار ماشين شديم ساعت 5صبح بود.
هنوز هوا تاريک بود.
همينکه راه افتادم وحيد با پوزخند گفت:خيلي اعتماد به نفس لازمه با اين رانندگي آدم ماشينم بخره...اونم صفر
-نه که شما از تو شيکم مادرتون بادنده و کلاج سرو کار داشتي...حق داري
وحيد-يکم تند تر بروخسته ام
-خيلي از بودن باهات راضي نيستم
چنگي تو موهاش زدو سرشو گردوند سمت شيشه. جواب نداد
به خونه رسيديم يه راست رفت اتاق خواب.
منم آهي کشيدمو رو همون کاناپه ولو شدم.چه روز مزخرفي بود.
بيدار که شدم.وحيد نبود.
طبق معمول يخچال خالي بود.
از فريزر بسته ي بالوگردن در آووردموگذاشتم براي سوپ بپزه

romangram.com | @romangram_com