#انتخاب_دوم_پارت_146

اونم با اخم همراهم وارد مطب شد.دلم نميخواست به واکنشش وقتي دلخوشيشو ميديد نگاه کنم،مگه زوره؟
روموکردم اونور...نسيمم از ديدن وحيد شکه شد
بي توجه روي صندلي نشستمو سرمو انداختم پايين.بعد مدتي نسيمم کنارم نشستو گفت:بعد اين 2 نفر نوبت ماست
فقط سرتکون دادم.بذار وحيد خوب نگاش کنه.اونم دل داره ديگه...فقط نميدونم اين بغض لعنتي چيه.
منشي که صدامون کرد هر سه رفتيم تو اتاق.دکتر با نسيم کلي خوش و بش کردوروبه من گفت:خوبي عزيزم؟
خوبم آرومي گفتم.چقدر هوا خفه بود.
دکتر-روي تخت بخواب عزيزم تا بيام...آقا کمکشون کنين لطفا
زير لب جوري که بشنوه گفتم:نميخواد
به تنهايي روي تخت دراز کشيدم.نگاهش نميکردم ببينم هنوز داره نگاهش ميکنه يا نه...حتما با دمش گردوميشکسته که نذاشته تنها بيام
لباسمو دادم بالاو کمي هم شلوارمو پايين کشيدم ،ژل سردي روي شکمم ريخت و گفت:حالتهاتو بگو
-خيلي بالا ميارم...نميتونم غذا بخورم خوب.
دکتر-اولشه...بدنت هنوز به اين کوچولو عادت نکرده...تقريبا سه هفته و 3 4 روزشه...به نظر رَحِمت ضعيف مياد...بيشتر استراحت کن تا خطري تحديدش نکنه...آب کيسه هم اندازه اش خوبه...
دستمالي به دستم دادو گفت:هرماه بايد براي چکاب بياي...قرصايي که مينويسمو مرتب استفاده ميکني...بدنتو تقويت کن خودتم خسته نکن...تا بچه خوب شکل بگيره...از سه ماه به بعد تقريبا راحتتري...اين آزمايشم بده ماه ديگه که اومدي برام بيارجوابشو
بلند شدم و دکمه هاي مانتومو بستم.روبه وحيد گفت:مراقب باشيد استرس وفشار بهش وارد نشه...طبق چيزي که من ديدم از رَحِمشون اين چيزا باعث سِقط ميشه ...باز چند تا قرص براي تقويت ديواره هاي رحمش نوشتم...
به کيم ميگه اين حرفارو
بعد کلي تشکرو اين حرفا اومديم بيرون.
هرسه رسيديم پايين.با لبخند زوري گفتم:بيا نسيم ميرسونيمت
نسيم-نه نه خودم ميرم...

romangram.com | @romangram_com