#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_86

زد بیرون رفت.

دوباره نگام به زنجیر افتاد

با هر بار دیدنش خاطرات تلخ گذشته یادم می اومد

خودمو عقب می کشیدم ولی زنجیر مانع می شد از بس کشیده بودم که پام زخمی شده بود.

«آرسام»

به آدم روبه رو نگاه کردم که با صورت کبود جلو پام افتاده

بود هه.

سطل آب کنارمو برداشتم روش ریختم که با ترس چشماشو باز کرد

نگاش به من افتاد از سرو

صورتش خون می ریخت.

رفتم کنار زانو زدم و گفتم:

-آنیما کجاست؟

اول نگام می کنه شکو تو نگاش می بینم.

فرزین:آنی..آنیما کدوم خریه.

از درد زیاد نمی تونست درست حرف بزنه نیم نگاه بهش انداختم کنار لبمو خاروندم.

مثلا می خواست منو بپیچونه

از جام بلند شدم و گفتم:

-که نمی دونی.

به یکی از بچه‌ها اشاره کردم که بلندش کردن رو صندلی گذاشتن دستو پاهاشم بستن.

-بد بازی رو شروع کردی فرزین با زبون خوش می گم

آنیما کجاست؟

-می..می گم نمی دونم.

یه مشت خوابوندم تو دهنش به جنون رسیده بودم کارام دست خودم نبود از بس زده بودمش از دهنو دماغش خون می اومد ولی اون پوست کلفت تر از این چیزا بود.

خون دهنشو تُف کرد بیرون

با پوزخند رو کرد بهم و گفت:

-از چ..چی داری آت..آتیش می گ..می گیری از اینکه عشقتو دزدیدن بازم

می..می گم کس..کسی به اسم آنیما نمی شناسم.

یقه شو گرفتم تو دستم غریدم.

-آخه بی شرف چرا دروغ می گی خودم تورو باهاش دیده بودم.


romangram.com | @romangraam