#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_58
-باش..باشه ولم کن بزار برم.
یهو عصبانی شد
-کجا بزارم بری هان پیش اون پسره انگار زبون خوش حالیت نمی شه،بهت التماس کردم نرو گفتم ببخشید اما تو چی کار کردی بهم دروغ گفتی رفتی با اون پسره اینو تووو گوشت فرو کن تو مال منی فهمیدی مال من.
سرشو نزدیک صورتم آورد.
آنیما:ولم کن کث...
با قرار گرفتن لبش رو لبم حرفمو خوردم هر چی با دستم هلش می دادم تکون نمی خورد.
اشک می ریختم اما توجه نمی کرداز بس زور زدم خسته شدم نفس کم آورده بودم.
چند دقیقه بعد سرشو کنار گوشم برد،لاله گوشمو بوسیدو گفت:
-با زبون خوش گفتم حالیت نشد این رو بفهم من تورو از دست نمی دم.
از روم بلند شد.
آنیما:ازت متنفرم.
یهو وحشی شد موهای سرمو گرفت بلندم کرد.
-چی زر زدی؟
سرمو تکون داد.
-با توام احمق تو... می خوری از من متنفر باشی چیه نکنه اون پسره رو می خوای؟
یک بار دیگه همچین غلطی بکنی هم تورو هم اون پسره رو می کشم.
ولم کرد از اتاق زد بیرون شروع کردم به گریه این دیگه از کجا پیداش شد خدایا من چقدر بدبختم من از این پسره متنفرم یعنی الان فرزین کجاست؟می دونه دیشب خونه نرفتم؟
از جام بلند شدم هر چی با آب لبمو می شستم ولی بازم احساس نجستی می کردم.
اشکم یک لحظه هم بند نمی اومد از اتاق زدم بیرون
کسی نبود آروم به طرف پله ها رفتم.در خروجی رو پیدا کردم لعنتی قفل بود.
که صدا شو از پشت شنیدم.
-زور نزن تا من نخوام اون در باز نمی شه.
برگشتم طرفش.
-چی از جونم می خوای لعنتی بزارم برم.
بدون توجه به حرفم راشو گرفت رفت شروع کردم به جیغ کشیدن که گفت:
-الکی خودت و خسته نکن این دورو اطراف کسی نیست.
با بغض رفتم رو مبلی که اونجا بود نشستم الان باید چی کار کنم؟
من حتی یه لحظه هم نمی تونم پیش این بمونم نمی دونم چند دقیقه تو فکر بودم که احساس کردم کسی پیشم نشسته سرمو برگردوندم آرسام بود.
می خواستم از جام بلند شم که دستمو گرفت منو کشید تو بغلش.
romangram.com | @romangraam