#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_142
آرسام:الوو امید..
یهو با شکستن شیشه جیغم بلند شد آرسام حرفش قطع شد نگام به راننده افتاد که غرق خون بود ای کاش بخاطر اینکه زودتر به باغ برسیم از این راه خلوت عبور نمی کردیم.
اشک از چشمام میریخت آرسام بغلم کرد و گفت:
-هیس چیزی نیست.
می خواست با امید صحبت کنه که همون لحظه در ماشین باز شد یکی کلت شو گذاشت رو شقیقه آرسام.
مرده:تلفن و بده.
آرسام با خشم نگاش می کرد مرده با کلت تو سرش ضربه زد که آرسام دستشو گرفت پیچوند کلت شو گرفت گذاشت رو سرش.
مرده عقب عقب رفت که یکی در طرف منو باز کرد دستمو گرفت کشید بیرون رو کرد ب آرسام.
-بهتره پیاده شی اون اسلحه هم بندازی.
نگای آرسام به من افتاد از ماشین پیاده شد اسلحه رو انداخت.
اون طرف دستمو گرفته بود دوست نداشتم با این لباس جلوی اون کثافت باشم.
صدای خشمگین آرسام بلند شد.
-دست کثیف تو بهش نزن.
می خواست بیاد طرفم که چند نفر ریختن سرش باهاشون درگیر شد اما اونا زیاد بودن.
صدای جیغم بلند شده بود اشک از چشمام می اومد به مهند خیره شدم که با پوزخند داشت این صحنه رو نگاه می کرد با گریه رو کردم بهش.
-توروخدا بگو تمومش کنند
کشتنش.
بغضم ترکید صدای ناله مانند آرسام بلند شد.
-آنیما به اون حروم زاده التماس نکن.
با درماندگی نگاش کردم چطور ازم می خواست التماس نکنم وقتی عشقمو جلو چشمام به قصد کشت کتک می زدن.
دوباره رو کردم به مهند.
-به پات می افتم التماست می کنم توروخدا بگو تمومش کنند.
با پوزخند یک نگاه به من انداخت اشاره کرد به آدماش
که اونا تمومش کردن.
برگشتم دست اونی که گرفته بودتم رو گاز گرفتم صدای
فریادش بلند شد،به طرف آرسام دویدم که یکی شون می خواست جلومو بگیره مهند گفت:
-ولش کنید.
رفتم پیش آرسام نشستم سروصورتش خونی بود
سرشو گرفتم تو بغلم در همون حال زار زدم.
romangram.com | @romangraam