#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_108
میاد طرفم.
مهند:م..منو می..میزنی.
لال شده بود از جام بلند شدم به طرف در اتاق دویدم
که از پشت موهامو گرفت
از بس قدرتش زیاد بود افتادم زمین دیدم بالای سرم وایساده خون می ریخت رو زمین.
شروع کردم به التماس
-تو روخدا با من کاری نداشته
باش.
چاقو رو بالا برد نگام به دستش بود که در باز شد نگامو به در دوختم
با دیدن آرسام دهنم باز موند.
یعنی باور کنم بالاخره اومد
با لبخند نگاش کردم
که سوزش خیلی زیادی ناحیه شکمم حس کردم.
خیره به چاقویی بودم که الان
تو شکمم فرو رفته بود
فریاد آرسام بلند شد.
-چی کار کردی لعنتی.
اومد مهند از روم بلند کرد
شروع کرد به زدنش چندتا از آدمای آرسام هم وارد اتاق شدن دستمو رو شکمم گذاشتم سوزشش افتضاح بود.
ولی زیاد فرو نرفته بود دستمو گذاشتم رو چاقو با یک حرکت بیرون آوردم.
که ایکاش این کارو نمی کردم
جیغم به هوا رفت آرسام سرشو بلند کرد نگاش
بهم افتاد.
مهند و ول کرد به طرفم اومد سرمو رو پاش گذاشت.
-آنیما خانومی خوبی؟
فقط سرمو تکون دادم
اولاش فکر می کردم چیزی نیست ولی هر چقدر که می گذشت حالم بدتر می شد.
شروع کردم با سختی حرف زدن.
-چط..چطور او..اومدی؟
romangram.com | @romangraam