#اجبار_اختیاری_اختیار_اجباری__پارت_25


بابا چشم غره ای بهم رفت اما عمه خانوم مث قبل خشک گفت:

-تولد پرهام خان 20 مهره!

اوه!پس میخوان منو کادو پیچ کنن واسه ایشون؟خیلی بی ادبی نیاز.بی ادب چیه؟دارن همین کارو می کنن دیگه.ای من تو گلوت گیر کنم پرهام.!پرهام؟کی شد پرهام؟همین الان.اصن به تو چه؟

بابا- مشکلی نست؟

پرهام خان- نه

-نه

بابا-پس مبارکه! دهنتون رو شیرین کنین!بعد خوردن شیرینی و دیدن تحفه هایی که بیشتر شامل پارچه و این چیزا می شد، خانواده ی آقا داماد رفتن و قرار بر این شد فردا من و پرهام بریم بیمارستان ده برای آزمایش خون.

*****

تو اتاقم خواب بودم که با حس نوازش صورتم از خواب پریدم.با دیدن چهره ی مامان که کنارم دراز کشیده بود، اول شوکه شدم ولی بعد خوشحال! محکم بغلش کردم و گفتم :

-قربون مامان مسکوتم برم!

با صدای ناله مامان سرمو بلند کردم و به چشای نگرانش چشم دوختم:

-نیاز؟

romangram.com | @romangram_com