#اغوا_شده_پارت_25


کاموس: من بزور وارد اینجا شدم ،تو خواهش میکنی که آزارتون ندم!

با حالت منقلب از جاش بلند میشه و به سمت پنجره میره

کاموس: فکرمیکردم 14 سالت بیشتر نباشه

سپهر: به سنه؟

کاموس: شاید تجربه به سن باشه و فهمی که ازش بدست میاد

سپهر: فرض کن این تجربه رو تو سن کم بدست اوردم اونم با داشتن پدری به اسم بهرام

کاموس: دوست داشته باشی ، میشنوم

سپهر : هیچ چیزی به اندازه رضایت مادرم تو زندگی برای من مهم نیست که حتی بخوام بازگوش کنم

کاموس: وقتی هم سن تو بودم مادرم رو از دست دادم

سپهر: خدا رحمتش کنه

کاموس: تو یه حادثه ،احتمالا وقتی داشتن میرفتن شمال خوابش میبره. مادرم ضربه مغزی میشه ولی اون زنده میمونه

سپهر: پدرت؟

کاموس: لیاقت به دوش کشیدن این لقب رو نداشت ،زیاد طول نکشید که یه زن دیگه گرفت

سپهر : چه جالب اینم مشترکه

کاموس: نامادری داری؟

romangram.com | @romangram_com