#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_97

دم در بده، بفرما تو ...
ما هیچ سرو سری باهم نداریم که من بخوام اونجور که تو میخوای باشم و به دلت راه بیام!
بهم نزدیک شدو با صدای آرومی گفت:
- نکنه دلت از همین میسوزه؟!
- از چی؟
- از اینکه سرو سری نداریم ... میخوای سرو سر پیدا کنیم، من حرفی ندارم، هان؟
- خیلی پر رویی!
اینجوری قرار بود به من کاری نداشته باشی؟
- تا زمانی کاری بهت ندارم که اصولمو زیر سوال نبری!
من زن مسلمون گرفتم، پس باید وظیفه اتو انجام بدی!
خوشم نمیاد بی قید باشی!
از این به بعد چادر هم میپوشی ... جلوی نا محرم هم با حجاب میای!
البته تا حالا هم ندیدم بی حجاب بیای بیرون یا جلوی کسی، ولی حجاب چادر و نمازو هم باید داشته باشی!
- عیسی به دین خود، موسی به دین خود!
- تو قراره الگوی دخترم بشی، قراره جای مادرشو بگیری!
- هر کسو تو قبر خودش میذارن، احتبیاجی به امر به معروف شما نیست!
در ضمن، برای دخترت هم بهتره اجازه بدی خودش تصمیم بگیره، نه اینکه طوطی وار کار بقیه رو تقلید کنه!
- تربیت دخترم از همه چیز برام مهمتره، نماز خوندن تو باعث میشه ببینه و یاد بگیره!
حجاب داشتن تو تبلیغی برای اونه!
ما در برابر اون مسئولیم!
باید راه درستو نشونش بدیم، بعد اگه خودش خواست راه دیگه ای رو بره، اون بحثش جداس!
ولی الان زمان تربیت عسله!
دلم میخواد دخترم به مادرش بره!
با ایمان، با حجاب و خالص!
درک حرفاش برام راحت بود، ولی نمیخواستم کوتاه بیام
چرا همیشه من کوتاه بیام؟
به اون چه!
من نماز خوندنو دوست دارم، ولی وقتی که خودم دلم بخواد، نه به زور!
نگاهمو ازش گرفتمو گفتم:
- از اجبار خوشم نمیاد، همیشه دوستام میگفتن که وقتی نماز میخونن آرامش میگیرن، منم برای اینکه به اون آرامش برسم قبول میکنم، ولی بدون که از ترس تو، یا به زور حرف تو نبوده!
نفس راحتی کشیدو لبخند پیروزمندانه ای زد
انگشت اشاره امو جلوی صورتش گرفتمو گفتم:
- ولی چادر نمیپوشم!
دوباره اخم مهمون صورتش شد!
با چشمای سیاه و نافذش نگاه عمیقی بهم انداختو گفت:
- یا چادر سر میکنی، یا پاتو از این خونه بیرون نمیذاری!
- یعنی چی؟
مگه اسیر آوردی؟
- هرجور دلت میخواد فکر کن، برام مهم نیست!
- عقاید فسیلیه تو هم برای من مهم نیست!
- من دلم نمیخواد همه برآمدگی های زنمو ببیننو بهم بگن بی غیرت!
- چون خودت ذهنت خرابه، فکر میکنی همه همین جورن!
خیلی عصبانی شد، دستاشو مشت کردو رگ روی پیشونیش بیرون زد
دندوناشو رو هم فشار دادو غرید:
- آدمت میکنم!
خودم درستت میکنم!
تو در مورد من چی فکر کردی؟
که زل میزنم به برجستگی زن مردم؟
فکر کردی انقدر بی ناموس و بی غیرتم؟
مثل اینکه زیاده روی کردم
کمی عقب رفتمو آب گلومو قورت دادم
بیشتر نزدیکم شدو گفت:
- چیه؟
چرا عقب گرد میکنی؟
مگه نمیگی من چشمام و ذهنم مشکل داره!
چطور مشکل دارم که هنوز سایزای زن خودمو نمیدونم؟!
چی داشت میگفت؟!
داشت به ...
اگه از روی لج و لجبازی یه بلایی سرم بیاره چی؟!
چه غلطی کردما!
اه، همش باید یه حرفی بزنم که توش بمونم
حالا این میر غضب چرا دست بردار نیست!
یه کم دیگه عقب رفتم، بازم اون جلو اومد
انقدر ادامه دادیم که من به دیوار چسبیدمو علی هم سینه به سینه ام ایستاد

romangram.com | @romangraam