#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_73
- ...
آخی!
چه مهربون!
یعنی راست میگه؟!
شایدم میخواد گولم بزنه!
راستم بگه فرقی نمیکنه!
ناراحتم کرده باید تنبیه بشه!
چه بهتر که با عذاب وجدان تنبیه بشه!
باز صدای نا امیدش اومد
- نمیای؟
- ...
- من شرمنده ام!
نباید اون حرفهارو میزدم
- ...
- نمیای؟
- ...
- منکه میدونم بیداری!
باشه!
نیا!
من رفتم!
صدای بازو بسته شدن در اومد
تا در بسته شد، به سرعت نشستم
یه دفعه صدای خنده ی کسی تو اتاق پیچید
با ترس هینی کشیدمو به اون صدا نگاه کردم
خودش بود
حالا چشمامم تو تاریکی عادت کرده بودو میتونستم ببینمش!
با خنده گفت:
- خوب رو دست خوردی نه؟!
اخم کردمو جوابشو ندادم!
بهم نزدیک شدو گفت:
- منکه گفتم ببخشید!
بریم؟!
- من با آدمی مثل تو حرفی ندارم!
برو رو تخت اشرافیت!
خوابای خوب ببینی!
و دوباره خوابیدمو پتو رو رو صورتم کشیدم
- آخرین باره که میگم
نمیای؟
من میام اینجا، تو برو اونجا راحت بخواب!
- داری مزاحمم میشی!
- مگه نگفتی کمرت درد میاد؟
- مهم نیست!
- میرما؟
- برو!
- خودت خواستی!
این بار با صدای در از جام بلند نشدم
تاصبح از این پهلو به اون پهلو شدمو خودمو لعنت کردم که چرا لوس بازی در آوردم
ولی منم عزت نفس دارم
چه معنی داره که با من اینجوری حرف بزنه!
شاید نزدیک های صبح بود که از زور خستگی خوابم برد!
از خواب که بیدار شدم، همه ی بدنم درد میکرد
همیشه همین طور بود
نراقم که بودم اگه یه موقع با بچه ها دورهم بودیم و جمع زیاد میشدو من با از خود گذشتگی رو زمین میخوابیدم کل روز بدنم درد میکرد!
کمرمو کمی ماساژ دادم و از اتاق بیرون رفتم
به اتاق علی سرک کشیدم
همچین خوابیده بود که انگار صد ساله نخوابیده!
منو بگو دیشب گفتم از عذاب وجدان خواب به چشمش نمیاد!
به آشپزخونه رفتم، چایی دم کحردمو یه ماهیچه از فریزر در آوردم تا برای عسل سوپ ماهیچه بپزم!
هویچم تو یخچال بود
برداشتمو پوست کندم
تو یه قابلامه ی کوچولو، ماهیچه و هویچ و سیب زمینی و کمی عدس گذاشتم تا بپزه و بعد میکسش کنم!
اینم از غذای عسل
نسبت به عسل احساس مسئولست داشتم
انگار مادرش اونو دست مکن سپرده!
romangram.com | @romangraam