#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_35
هر روز یه حرف جدید شنیدم
ولی خم به ابرو نمیارم
من محکمم
مثل کوه!
امروز از صبح اینجا منتظرم
نمیدونم چند ساعته که منتظرشم
هرچی زنگ میزنم کسی جواب نمیده!
گوشیمو هم خاموش کردم که مامانم اینا زنگ نزنن
حوصله ی نصیحت شنیدن ندارم
کسی چه میفهمه درد منو!
حتی مامانم!
باز زنگ زدم
باز به در بسته و پنجره ای که چراغش خاموشه نگاه کردم
امروز نمیتونم بدون هیچ کاری برم
امروز اومدم که هر طور شده رضایت بگیرم
حتی شده به زور و یا التماس!
پاهام خواب رفتن!
درد گرفتن
شاید نمیخوان همراه خوبی برای من باشن!
شاید دیگه هم پا ندارم
همیون طور که دیگه سهیل هم پام نیست!
یادش بخیر، تو دانشگاه و همه جا هم پای من بود
منم هم پای اون!
فقط تو یه چیز اختلاف داشتیم
اونم خوردن همون زهرماری بودو رفتن زیاد سهیل به مهمونی های آنچنانی!
آخرم همون کار دستمون داد!
آمد به سرم از آنچه میترسیدم!
خم شدمو دستمو به زانوم گرفتم
صدایی از پشت سرم شنیدم که ترسیدمو برگشتم به صاحب صدا نگاه کردم
- از کی اینجایی که حالو روزت اینه؟
خودش بود!
معتمد بود!
romangram.com | @romangraam