#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_130


چيه اون آدم از خود راضى دلتو برد؟

تو که ميگفتى خيلى عاشقمى!

اين بود عشقت؟

حداقل ميرفتى زن يکى ميشدى که دلم نسوزه!

چقدر

تو شبايى که براش پر خاطره کردى التماسش کردى که بره رضايت بده؟

هان؟

- سهيل!

- صدام نکناز اين خراب ترم نکن!

کارى نکن يه بلايى سر خودمو تو بيارم!

کارىنکن همين الان بدزدمتو ببرمت!

چرا ترکم کردى بهار؟

اگه ترکم کردى پس چرا نذاشتين بميرم؟

مرگ برام عروسى بود

بميرم بهتر از اينه که تورو تو بغل اون يارو ببينمت!

داشت زه خودش فشار مياورد که اشکش نريزه!

مرد بود

غرور داشت

من ميدونم که الان چه حالى داره!

ولى چى بگم

چى دارم که بگم؟!

تنها جوابم بهش اشک بود

کمى نگاهم کردو دستشو رو صورتم کشيد

قطرات اشکمو گرفتو بوسيد

تو چشماى ملتمسم نگاه کردو گفت:

- يعنى سهم من از تو همين يه قطره اشکه؟!

چشمامو بستمو باز کردم

نفسمو بيرون دادمو با آخرين توانم تلاش کردم که بگم:

- ماقسمت هم نبوديم سهيل!

مشتشو تو ديواركنار در كوبيدو داد زد:

- اين حرفو نزن لعنتي!

چرا قسمتم نبودى؟

romangram.com | @romangraam