#دزد_قلبم_پارت_85


و از اتاقم خارج شدم

باید ميرفتم بیرون

آروم از پله ها پایین اومدم و بدون نگاه به آشپزخونه به سمت در عمارت رفتم

با گذاشتن پام توی حیاط موجی از هوای سرد به صورتم خورد

اواخرپاییز بودیم و هوا روز به روز سردتر میشد

نگاهی به جسی انداختم

توی لونه اش خوابیده بودم

به سمت در رفتم و از عمارت خارج شدم

با اینکه هوا سرد بود اما قدم زدن میچسبید

نگاهم به پسری افتاد که جلوی مغازه ای ایستاده بود و آستین مانتوی مادرشو میکشید

لبخندی زدم


romangram.com | @romangram_com