#دزد_قلبم_پارت_19


ایمان بلند شد و درو باز کرد و رفت تو حیاط

چند دقیقه بعد پرهام و امید اومدن داخل

-به به سلام آقا پرهام امیدخان

-سلام دایی

-چطور باهم اومدید؟

-با هم نیومدیم همزمان با من رسید دم در دیگه با هم اومدیم بالا

آهانی گفتم و با امید احوالپرسی کردم که گفت :چه کردی با صورتت تو؟

-هیچی باو یکم سوختگیه

دیگه تا شب از هر دری حرف زدیم و کلی خندیدم و بعد شام دیگه قصد رفتن کردیم من با ماشین خودم و پرهامم با ماشین خودش

-پایه ای کورس بذاریم؟

-پرهام لبخندی زد و گفت:بذاریم


romangram.com | @romangram_com