#دزد_قلبم_پارت_14

-بعله حواسم نبود مثه چی از سگ میترسی

چشم غره بهش رفتم خندید و گفت:شالتو بکش رو سرت طوری که فقط چشمات مشخص باشه

سر تکون دادم و مشغول شدم ارغوانم شالشو درست کرد و سریع پرید پایین منم پریدم و شروع کردیم وجب به وجب حیاطو گشتن

همونجور داشتم میگشتم که یه جفت کتونی سفید مشکی دیدم

سرمو بالا آوردم و.......

هومن:

با خستگی از آموزشگاه اومدم بیرون و به طرف ماشینم رفتم خواستم سوار بشم که یهو یه نفر صدام زد:استاد استاد

برگشتم و با دیدن بنفشه اخمامو کردم تو هم

یه آدم چقدر ميتونه کنه و سیریش باشه

هر سری میبینه محلش نمیدم ولی از رو نمیره رسید بهم و با لبخند قشنگی بهم گفت:خسته نباشید

-ممنون کاری داشتید؟

-اوه بله ميخواستم اگه ميشه چند جلسه ای خصوصی بامن گیتار کار کنید

romangram.com | @romangram_com