#دزد_قلبم_پارت_127
و به هال برگشتم
دوباره روی مبل نشستم و به در و دیوار خیره شدم که با صدای رعد و برق از جام پریدم
به سمت پنجره رفتم و پرده رو کشیدم
واااای بارون داشت میومد
لبخند عمیقی زدم و سریع از سالن خارج شدم
وسط حیاط ایستاده بودم و به آسمون نگاه میکردم
قطره های بارون روی سر و صورتم میریخت
چشمامو بستم و به ملودی قطره های بارون گوش کردم
دستامو باز کردم و چرخی زدم
عاشق بارون بودم
نمیدونم چه قدر گذشته بود که با صدای جسی از خلسه ی شیرینم بیرون اومدم
romangram.com | @romangram_com