#دوست_دارم_ولی_با_ترس_و_پنهانی
#دوست_دارم_ولی_با_ترس_و_پنهانی_پارت_2
-واقعا شرمنده که راننده شخصیتون هستم و بیشتر عذر میخوام عین چی وسط خیابون جیغ زدم! عفو کنید منو...
دخترک، دهن کجی کرد به لودگی اش، اما مات جای رژش روی شیشه شد!
محسن سریع رد نگاهش را زد و نگاهش به جای رژش افتاد!
-آبجی یه سوال میتونم بپرسم ازتون؟
-به من نگو آبجی و خواهر... بدم میاد یعنی چی این مسخره بازی ها!
خنده اش را محسن به زور مهار کرد، این دختر بود یا اژدها!؟
-نه که میشناسم شما رو، ببخشید که یادم رفته.... غرض از مزاحمت میشه بپرسم اسم اینی که به لبتون ماليدین چیه؟
اخمی تحویلش داد.
-از پشت کوه اومدی نمی دونی رژ لب چیه؟
-نه اینو که در جریانم، میخوام مارکش رو بدونم...
-مارکش رو برای چی؟
-تا به تموم عزیزان دوست و فامیل بگم هر کوفتی میخرین اینو نخرین... آخه خانم حسابی دو دقیقه نیست نشستی تو ماشین لبتو هر جا دیدی مالیدی؟! الان یه پلیس گشت بیاد من چه جوابی بهش بدم؟
موهای لخت بیرون آمده از شالش را با همان اخم به داخل فرستاد.
-آقای مثل بامزه، اول اینکه سوار ماشین شخصی نشدم و سوار تاکسی شدم، دوما تو رو که ماچ نکردم، ردش افتاده رو شیشه، پلیسه هم کور که نیست میبینه،بعد هم؛ خودت رانندگی بلد نیستی!
محسن متحیر به این مجسمه حیا چشم دوخت! واقعا حجب و حیا و ادبش باعث شده بود اشک در چشمانش حلقه بزند!
-میشه یه لحظه کله مبارک رو از پنجره ماشین بکنید بیرون ببینید کجای ماشین من شبیه تاکسیه؟
دخترک رنگش پرید!
-یعنی چی تاکسی نیست!؟ خودم دیدم زرد...
همین که سرش را پنجره ماشین بیرون کرد و نگاهش به پراید مدادی رنگی که سوار شده بود افتاد شاخش در آمد!
-غیر ممکنه... خودم دیدم زرد بود!
-آره تو راه عوضش کردم، متوجه نشدین؟ رنگش همچین جیغ بود گفتم تیره بزنن زیاد تو دید نباشه!
دخترک لبش را از داخل دهان گزید و زیر چشمی به محسن نگاهی انداخت.
-الان دیگه واقعا عذر میخوام که مزاحم وقت گران بهاتون شدم... همین جا هم پیاده میشم رفع زحمت میکنم.
این ها را محسن می گفت و دخترک، تنها نگاهش میکرد!
romangram.com | @romangraam